این فیلم داستان "پدرو پووِدا" (رائول اسکودرو) را روایت میکند ، یک کشیش سخت کوش که مسیری در زمینه آموزش و پرورش و دفاع از حقوق زنان در اوایل قرن بیستم اسپانیا را باز میکند..
دو قاتل برای کار پیش یک کارتل مکزیکی استخدام میشوند ولی کاری که آنها سپرده میشود چیزی غیرقابل تصور است . آنها باید یک دختربچه 10 ساله که پسر رئیسشون رو ربوده دستگیر کنند.
"ویوین" و "کلوئی" دو عموزاده بسیار متفاوت می باشند که از زمان بچگی همیشه همراه هم بوده اند. تا اینکه مرگ ناگهانی عمهشان، آنها را به چالش می کشد. آنها باید یک مغازه نانوایی را اداره کنند و اجازه ندهند آنجا تعطیل شود، اما دشواری کار اینجاست که طرز فکر "ویوین" و "کلوئی" کاملاً متضاد هم می باشد...
داستان در مورد دختری به نام "اینکارنا" که یک زندگی یکنواخت دارد ، او برای فرار از این وضعیت دست به هر کاری میزند ، تا روزی که با بازیگر مشهور " ماریا دالارز" همکلاسی سابق خود آشنا میشود..
چهار دروازه به سوی سرزمین زیبای اژدها وجود دارد، آتش، آب، زمین و هوا. فقط «اتلبرد» نگهبان، کلید و رمز خروج از آنجا را دارد. «کوین» پسرکی از قرون وسطی است که در آب میافتد و به تپۀ اژدها میرسد و در آنجا با کوچکترین اژدهای آن سرزمین دوست میشود. اما هیچچیز در تپۀ اژدها سر جایش نیست. یک جادوگر و دستیارش که در آنجا اسیر شدهاند از پسرک میخواهند که آنان را آزاد کنند...
داستان در مورد یک مرد حیله گر و سابقه دار به نام "Toro" می باشد ، اون در شهر مالاگا زبان زد خاص عام بود تا زمانی که تصمیم گرفت از این کار دست بکشد ،بعد از اینکه از شهر خارج شده ، متوجه میشود برادر و خواهر زاده خود دست رئیس سابق خود اسیر شده است، و مجبور میشود به شهر برگشته و برای نجات آن ها به عادت های قدیمی خود روی گرداند..
در مزرعه ای گله از گوسفند ها و دو سگ زندگی میکنند ، یکی از این سگ ها آرزوی رفتن به ماه را دارد و برای رسیدن به ارزوی خود دست به اقدمات جالبی میزند که …