در سال 1978، تحت حکومت دیکتاتوری چائوشسکو در رومانی، هنرمندانی که با حکومت مخالف بودند، سرکوب میشدند. رودیون روسکا، یک موسیقیدان با استعداد، به دلیل دیدگاههایش نتوانست اولین آلبوم خود را منتشر کند.
در حومه بخارست، در منطقه ای که او تمام زندگی اش را می شناسد، به افسر پلیس دهه 60 ویسویو ماموریت داده می شود تا دو روسپی را پیدا کند که مایل به شهادت در یک پرونده جنایت سازمان یافته هستند...
آدی یک انسانشناس خجالتی و درونگرا پس از جدایی از دوستش ، به فرنتاری، فقیرترین و بدنامترین محله بخارست نقل مکان میکند. او میخواهد یک پژوهش درباره موسیقی مانله، موسیقی «پاپ» جامعه روم را بنویسد. پس از آشنایی با آلبرتو (واسیله پاول-دیگودای)، یک زندانی سابق روم که در زندان سوء استفاده جنسی شده است، آنها یک رابطه عاشقانه شروع میکنند...
دهقان جوانی به نام پتره اورسا، با آرزوی فولادساز شدن، در کارخانه فولاد هونیدوارا مشغول به کار میشود. او با پشتکار و تلاش، به گروه فولادسازان ماهر میپیوندد و با یک اپراتور جرثقیل آشنا شده و سفری را آغاز میکند.
در یک جامعه کوچک در دلتای دانوب که بین سنت های قدیمی و آرزوهای مادی جدید در نوسان است، یک نوجوان به نام رینا، در جستجوی هویت خود، قیمت سنگینی را می پردازد...
در سال 6470، یک تیم زن و شوهر یک سیگنال پریشانی مرموز دریافت کردند. آنها پسر خود را در سفینه رها می کنند تا به دنبال فضانورد گم شده بگردند، اما سرنوشت دخالت می کند، سفینه آنها سقوط می کند و پسرشان را تنها می گذارد..
تاک، گورکنی کهنهکار، با آگاهی از مرگ قریبالوقوع خود، آرزوی برگزاری یک مراسم تشییع جنازه باشکوه را در ذهن میپروراند. او برای تحقق این آرزو، از مدتها قبل مکانی زیبا را در قبرستان انتخاب کرده است و اکنون که مرگ به او نزدیک شده، همه چیز برای برگزاری این مراسم مهیا میشود.
رادو بعد از یک سال از ایتالیا برگشته و متوجه می شود که همسرش کاملاً تغییر کرده است. آنها شب را صرف تلاش برای کشف دوباره خود می کنند. دوری بین آنها بی اعتمادی و سردرگمی ایجاد کرده است اما رادو امیدوار به شروعی جدید است...
فلیسیا انتظار دارد خواهرش او را به فرودگاه برساند تا به آمستردام برود. خواهرش ناامید میشود و زنجیرهای از مشکلات پیچیده را به وجود میآورد که باعث میشود فلیسیا با مادر خود، که بسیار محافظ و در عین حال فرد خوبی است، در فرودگاه منتظر بماند...
داستان فیلم دربارهی خانوادهای است که پس از بازگشت خانم خانه از پاریس، زندگی آنها دوباره شروع میشود. چریتا، خانم خانه، به همراه نگهبان و خدمتکارانش، نگرشهای جدید خود را به خانواده و کسانی که با آنها کار میکنند، معرفی میکند...
سال 2066: رپتورها منقرض نشدهاند و در چهار گوشه کهکشان تکثیر شدند و جای بسیار کمی برای انسان باقی گذاشتند. تنها امید برای نسل بشر گروهی از سربازان است...