یک دختر هجده ساله در حال کنار آمدن با مرگ ناگهانی پدرش است و زندگی او وقتی آخرین خواسته او را برای دفن در زادگاهش در امتداد میسیسیپی انجام می دهد، مسیری غیرمنتظره می گیرد...
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین نامزد دریافت 5 جایزه دیگر.
سرهنگ «جان هنري پاترسن» (کيلمر) براي احداث خط آهن به آفريقا مي رود. با پيدا شدن يک شير آدم خوار، کار به مشکل بر مي خورد، اما «پاترسن» تله اي براي شير مي گذارد و او را مي کشد. دو ماه بعد روند ساختن پل به خوبي پيش مي رود. اما سر و کله ي دو شير درنده ي ديگر که بسيار خطرناک هستند، پيدا مي شود. بوميان معتقدند که اين دو شير روح دو هيولا هستند......
ماریا ۱۴ ساله است. خانواده او بخشی از یک جامعه کاتولیک بنیادگرا است. با اینکه او در دنیایی مدرن زندگی می کند، اما قلبش با حضرت مسیح است. او قصد دارد تا از تمامی دستورات مسیح پیروی کند تا به عروج برسد…
پائولا، یک شخصیت مکمل در جامعهای سرکوبگر، تلاش میکند تا به یک شخصیت اصلی تبدیل شود. او در مدرسه بالاترین نمره را دارد، اما تاکنون نتوانسته موسیقی احساسی بزرگی خلق کند. در جستجوی راه حلی، او خود را در دنیای سینمایی مییابد، جایی که با شخصیتهای اصلی و مکمل دیگر روبرو میشود...
هنگامی که یکی از دانش آموزانش به سرقت متهم می شود، معلم کارلا نواک تصمیم می گیرد تا به ریشه مسئله برسد. درگیر میان ایده های خود و سیستم آموزشی، پیامدهای اقداماتش تهدید به شکستن او می کند...
هایدی، یک هنرمند جوان، برای فروش تزئینات دستساز خود به بازار کریسمس هایدلبرگ میرود. در آنجا، او عاشق یک هنرمند محلی میشود که به او کمک میکند تا با میراث خانوادگی خود، که در جنگ از بین رفته بود، دوباره ارتباط برقرار کند...
مانتاس کیودارویچوس، فیلمساز لیتوانیایی، در سال ۲۰۲۲ در ماریوپول اوکراین در جریان حمله روسیه به اوکراین کشته شد. همسرش، هانا بیلوبروا، و تیمش، تمام تلاش خود را برای ادامه کار او انجام میدهند...
دو خواهر در مکانی زیبا و دورافتاده غواصی میکنند. یکی از خواهران مورد اصابت سنگ قرار می گیرد و او در عمق 28 متری زیر زمین گیر می کند. با پایین آمدن اکسیژن و دمای سرد، به خواهرش بستگی دارد که برای زندگی خود بجنگد...
داستان در مورد یک گنجشک یتیم به نام "ریچارد" می باشد که توسط لک لک ها بزرگ شده است. با اینکه همه میدانند او یک گنجشک است، اما خود "ریچارد" اصرار دارد که لک لک بودنش را به بقیه ثابت کند. تا اینکه وقت مهاجرت خانواده لک لکی او فرا میرسد و ریچارد که یک مرغ مهاجر نیست مجبور می شود تنها در جنگل بماند و با هویت واقعی اش روبرو شود...
زمانی که صاحب مزرعه اقدام به ترک مزرعه اش می کند، حیوانات مزرعه شروع می کنند به بازی کردن و آواز خواندن و رقصیدن. اما اوضاع نمی تواند تا ابد به همین شکل ادامه یابد. نهایتا کسی باید پا پیش بگذارد و امورات مزرعه را در غیاب صاحبش اداره کند...
ریچارد، یک لکلک، که در زمستان در یک دریاچه بزرگ در شمال آفریقا اقامت دارد، از اینکه به او اجازه داده نمیشود که دستهی لکلکها را به خانه رهبری کند، عصبانی میشود. او به سفری مستقل میرود و در طول مسیر با خطرات و ماجراجوییهای زیادی روبرو میشود...