داستان مردی به نام آناتولی است که برای مراقبت از مادرش که در بستر بیماری است، به خانهشان بازمیگردد. رویدادهایی مانند دیدار با برادرش و زنی که او را دوست دارد، باعث میشود تا او به گذشته و تصمیمهایی که گرفته است، فکر کند.
یک افسر پلیس بازنشسته، فرصتی پیدا میکند تا با دستگیری یک گروه سارق بانک، به زندگی سابق خود برگردد. او با همکاری یک پلیس زن جوان، باید قبل از اینکه این سرقت جلب توجه مقامات جدید شود، سریع عمل کند.
این فیلم ، پرتره روانشناختی دقیق و عمیقی از بودنی، افسری از سازمان اطلاعات، ارائه میدهد. بودنی به مدت بیست سال، کارول وویتیلا (که بعدها پاپ ژان پل دوم شد) را تحت نظر داشته است.
اریک کولم جوان، بوکسوری لهستانی، برای فرار از شرایط سخت کشورش به کشوری دیگر مهاجرت میکند. با وجود تلاشهای فراوان، زندگی جدید برای او آسان نیست. تصمیمگیری اشتباه برای شرکت در یک مسابقهی تقلبی، زندگی او را به کلی تغییر میدهد.
بودا، یک یوتیوبر لهستانی، در ویدیوهایش درباره اهمیت انگیزه صحبت میکند و با بیان اینکه هر کسی میتواند به هر چیزی که بخواهد برسد، سعی میکند به مخاطبانش انگیزه دهد. اما این ادعا با واقعیت کمی فاصله دارد و امکان دستیابی همه افراد به یک زندگی لوکس وجود ندارد.
دختر نوجوانی به نام "آدا" به طور تصادفی به "آکادمی کِلکس" اسرارآمیز راه مییابد، جایی که میتوان به دنیای افسانهها سفر کرد و از مرزهای تخیل عبور نمود. او در این مکان، رازی پنهان از گذشته خانواده خود را نیز کشف میکند.
ویتولد پیلتسکی، مبارز لهستانی، با نفوذ به اردوگاه آشویتس، شاهد جنایات هولناکی در دوران جنگ جهانی دوم میشود. پس از جنگ، توسط کمونیستها دستگیر و اعدام میشود. خاطرات او از این دوران تاریک، سند مظلومیت مردم لهستان و جنایات رژیمهای دیکتاتوری است.
داستان ستودنی ایرنا گوت، زنی با ارادهای راسخ، از دریچهی چشمان او روایت میشود. او با فداکاری جان خود، نسلی از یهودیان را از هول و هراس هولوکاست نجات داد و بار دیگر ثابت کرد که روح انسان حتی در تاریکترین دوران نیز قادر به غلبه بر ظلم و ستم است.
یک ون کوچک در جادههای جنگزده اوکراین حرکت میکند و شهروندان اوکراینی را که خانههای خود را در خط مقدم جبهه رها کردهاند، سوار میکند. این ون با جابهجایی آنها در میان این چشمانداز ویرانشده به سمت تبعید، به پناهگاهی شکننده و مکانی برای رازها و درد دلهای مسافرانش تبدیل میشود.
برنده 5 جایزه اسکار همچنین دریافت 46 جایزه دیگر. همچنین نامزد دریافت 154 جایزه دیگر.
فرمانده اردوگاه آشویتز، رودلف هوس، و همسرش هدویگ در تلاشند تا در خانهای با باغ که در کنار اردوگاه قرار دارد، زندگی رویایی خود را برای خانوادهشان بسازند...
تخم مرغهای عید پاک توسط "تیک ایتز" دزدیده میشود. گروهی از افراد برای بازپسگیری آنها متحد میشوند، با هم دوست میشوند، با ترسهای خود روبرو میشوند، قلدری را یاد میگیرند و شجاعت را به عنوان کلید حل مشکلات میشناسند.
تومک، فارغالتحصیل بانکداری، به دنبال موفقیت و جلب نظر یار سابق به کلانشهر میرود. اما مشکلات مالی او را به دردسر میاندازد و زندگیاش به آشفتگی کشیده میشود. تومک باید برای رهایی از جنون تلاش کند.
دیتا که هرگز تمایلی به مادری نداشته، ناگهان خود را در جایگاه مادرخوانده دو دخترِ معشوقه خود میبیند. تقابل خواستههای فردی آنها چالشهایی را به وجود میآورد و در این میان، داستانی پرمهر از تلاشهای یک خانواده غیرسنتی برای حفظ پیوندشان روایت میشود.
پیوترس و خانوادهاش به عمارتی تاریخی نقل مکان میکنند. مارلنکا به دنبال نیاکانی مناسب برای خانوادهاش میگردد. آگنیشکا باردار میشود و با تولد فرزندش، مشکلات آغاز میشود. پیوترس آرزوی فرزنددار شدن دارد، اما مارچین، همسر آگنیشکا، ناپدید میشود. کامیلای مرموز در جستجوی زاوادا به برزوکی میآید.
ژولیتا وویچیتسکا، خبرنگار جوان، در پی مرگ مشکوک یک ستاره تلویزیونی است که معتقد است جنایتی برنامهریزیشده بوده، نه تصادف. هر قدمی که او به حقیقت نزدیکتر میشود، جانش را به خطر میاندازد.
جوزف کنراد و سه هنرمند رسواگر دیگر، بعد از یک مهمانی وحشیانه، با جسد مردی روی مبل از خواب بیدار میشوند. آنها هیچ ایدهای ندارند که او کیست، چرا مرده است یا چرا ژاندارم در میزند...