وقتی هیولاهای دوپانت، که از قدرت حافظه گایا استفاده میکنند، در شهر بادخیز فوتو شروع به فعالیت میکنند، شوتارو جوان دستیار کارآگاه نارومی سوکیچی میشود و روزهایش را صرف تعقیب او میکند.
وقتی تسوکاکوشی، مرد مسنتر، از اونوکیچی میخواهد که نقاشی معشوقهاش، گیشا فومیکو، را بکشد. تسوکاکوشی عاشق پاها و ساقهای فومیکو میشود که بخشی از آناتومی اوست. این فتیشیسم به دانشجوی هنر ماموریت میدهد تا استعداد خود را به کار گیرد.
نانامی و یانو عاشق هم بودند. اما به دلیل شرایط اجتنابناپذیر، نمیتوانند به برنامهها و قولهایشان پایبند باشند. آنها میتوانند تصمیم بگیرند که آیا میخواهند زندگی را همانطور که هست زندگی کنند یا راهی برای بازگشت به آغوش یکدیگر پیدا کنند.