دختری یتیم توسط خانوادهی اشتورلین بزرگ میشود. آنا (آستا نیلسن) نوزاد، توسط مادرش که برای استراحت به سفر رفته، به مزرعهی اشتورلین آورده میشود. آنها از در رانده میشوند و مادر، دختر کوچکش را برای خواب به انبار میبرد. اما صبح روز بعد، مادر ناپدید شده و آنا تنها رها میشود...
دو شرکت جنگلداری رقیب برای کنترل دره غول ها با یکدیگر رقابت می کنند. یک مهندس جوان به خانه بازمی گردد تا به پدرش در ساخت خط آهن جدید برای حمل چوب کمک کند. اما او با خواهرزاده رئیس شرکت رقیب آشنا می شود و آنها عاشق یکدیگر می شوند. این عاشقانه، اوضاع را برای هر دو شرکت پیچیده می کند...
اولوف کوسکلا پسر یک کشاورز ثروتمند است. او دختران جوان را به طور تصادفی اغوا می کند، تا اینکه یک اتفاقی ناگهانی او را از خانه و سبک زندگی بی خیالش دور می کند. بر اساس رمان سال ۱۹۰۵ به نوشته ی نویسنده فنلاندی یوهانس لینانکوسکی...
در یک شب بارانی و در جاده ی لغزنده زوج جوانی مشاجره کنان با عجله میخواهند خود را به قایق برسانند ،که در زیر نور ماشین جسدی را کنار جاده مچاله شده مشاهده می کنند و پس از بحث فراوان توقف می کنند...
کشتی یک زن جوان آمریکایی توسط یک زیردریایی آلمانی (U-boat) مورد اصابت اژدر قرار میگیرد، اما او موفق میشود خود را به خانه اجدادیاش در فرانسه برساند؛ جایی که از نزدیک شاهد وحشیگری آلمانیها میشود.
جیمی کارتر، یک میلیونر خوشگذران، دوستش، رجینالد تراورس، که در حال مرگ بود را ملاقات کرد. تراورس دختر کوچکش، روت، را به سرپرستی کارتر گذاشت. کارتر قول داد که از روت مراقبت کند. پس از مرگ تراورس، کارتر روت را به خانه خود برد...
کارل هاینریش وارث تاج و تخت شاهزادهنشین کوچک اروپایی روتانیا است، اما او کودکی تنها است که اجازه ندارد با کودکان دیگر بازی کند و اطلاعات کمی در مورد زندگی خارج از قلعه دارد. وقتی به سن دانشگاه میرسد، او را به دانشگاه هایدلبرگ میفرستند و برای اولین بار واقعاً از زندگی لذت میبرد، حتی عاشق کتی میشود.