اطلاعیه
کاربرای عزیز
مشکل درگاه خرید برطرف شده. لطفا همین الان نسبت به خرید و رزرو شارژ اقدام کنید.
درگاه پایدار نیست و ممکنه مجددا از دور خارج بشه.
به همین منظور کد تخفیف ۲۰ درصدی tabestoon رو برای شما در نظر گرفتیم.
ما تمام تلاشمونو میکنیم که به زودی درگاه به کلی جایگزین شود.
لینک مستقیم به خرید با کد تخفیف
مدیریت نایت مووی
دردوران ممنوعیت فروش مشروبات الکلی در آمریکا،لورل تعدادی شیشه ی مشروب خانگی را به پلیس می فروشد که باعث دستگیریشان می شود.در زندان دندان درد لورل او را در دردسر میاندازد….
“لم” به شیکاگو می رود تا گندمی که خانواده اش در مزرعه شان کاشته اند را بفروش برساند.او با پیشخدمتی به نام “کیتی” آشنا می شود.آنها عاشق هم شده و ازدواج می کنند.”کیتی” توسط مادر “لم” و خواهرش پذیرفته می شود اما پدرش او را رد می کند زیرا معتقد است او به خاطر پول با “لم” ازدواج کرده است…
امانوئل راث مردی تنها و سالخورده، پروفسور دانشگاه شهر است. وقتی او متوجه می شود برخی از شاگردانش به باری می روند تا "لولالولا" را ببینند،او تصمیم می گیرد با آنها روبرو شود. اما او به "لولا" علاقه مند می شود و...
برنده 2 جایزه اسکار. همچنین 5 جایزه و نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
سال 1915. گروهى دانشآموز در يكى از شهرهاى آلمان بر اثر تبليغات معلمشان داوطلب پيوستن به ارتش مىشوند. شخصيت اصلى ميان آنان پسرى حساس و زيرك به نام « پاول » ( ارز ) است، كه تمام همكلاسىهايش يكى پس از ديگرى در جبهه از بين مىروند.
« توميانه » ( بروكس ) دخترى شريف و خوش قلب است كه دستيار پدر داروسازش او را فريب مىدهد، و به خيابانگردى كشانده مىشود، اما غرور و متانت خود را از دست نمىدهد.
"جک ساندرز" و "باب کوربی" دو بوکسوری هستند که با عشق "نلی" زندگی می کنند."جک" و "نلی" با هم ازدواج کرده اند اما زندگی مشترکشان به مشکل برخورده و "نلی" برای آرامش به سراغ "باب" می رود
« رانلد » ( کیتن )، جوانى درسخوان و بچه ننه، به محبوبترین دختر دبیرستان، « مرى » ( کورن وال )، دل بسته است. اما « مرى »، « جف براون » ( گودوین ) را ترجیح مىدهد که توجهى به درس ندارد و در عوض ورزشکار است.
قاتلی که به نام "انتقامجو" شناخته می شود، در لندن زنهای بلوند را به قتل می رساند. مردی اسرار آمیز به خانه آقا و خانم "بانتینگ" می آید و درخواست اجاره یک اتاق را می کند. دختر آنها یک مدل بلوند و کارآگاه مسئول پرونده است و...
« فاوست » ( اکمان )، دانشمندى پا به سن گذاشته، با شیطان ( یانینگس ) پیمان مىبندد تا طاعون را از شهر دور کند. سپس وسوسه مىشود تا جوانى ابدى بیابد و خیلى زود دخترى را به نام « مارگریت » ( هورن ) فریب مىدهد.
یک زندانی (یانینگس) که در آستانه آزادی است، سرگذشتش را برای رئیس زندان تعریف میکند: نام مستعارش “رئیس هولر” و در کار نمایش و سرگرمی بوده است. روزی دختری شهرستانی (دپوتی) را نزدش میآورند که میخواهد بهعنوان رقصنده کار کند. “هولر” با آنکه همسر و فرزند دارد، به دختر دل میبازد و با هم فرار میکنند. آن دو بهعنوان آکروباتباز در سیرک بهکار میپردازند و با آکروباتباز دیگری بهنام “آرتینلی” (وارد) گروهی سهنفره را تشکیل میدهند. پس از مدتی، “رئیس” به خیانت دختر پی میبرد و نفر سوم را میکشد و به زندان میافتد…