گلی بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یکباره تصمیم میگیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. فرهاد در رشت به استقبالش میرود و میگوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمیآورد...
ماریو که بیشتر سالهای عمر خود را راننده اتوبوس گردشگردی بازنشتگان و افراد پیر بوده است پس از اینکه خودش هم بازنشسته می شود چیزی نمی گذرد که از زندگی کسالت بار جدیدیش خسته شده و تصمیم می گیرد تا برای آخرین بار رانندگی برای یک تور گردشگری را قبول کند اما این بار مسافرهای او نوجوانانی سرکش هستد که قصد شرکت کردن در یک فستیوال موزیک را دارند و…
نوجوان 13 ساله ای به نام بمانی، به دلیل تنهایی و عقده هایی که برایش بوجود آماده به جوانان ناباب بزرگتر از خودش پناه میبرد و این امر باعث تغییر و تحول در بمانی میشود. دست آخر او به همه کس و همه چیز بی اهمیت میشود…
در تاریخ 24 آگوست سال 1992، شورشی بزرگ و پر سر و صدا در اعتراض به بیگانه ستیزی آلمانی ها در شهر Rostock آلمان برپا شد. این فیلم حوادث آن زمان را از دیدگاه سه فرد متفاوت بیان می کند…
شاین برای شروع سال تحصیلی جدید آماده میشود، شاین جوان جذاب و خوشگل است ، اما کمی غم و افسردگی در چهره او مشهود است چون او والدین خود را در تصادفی وحشتناک از دست داده و حالا تنها در خانه پدری است…
داستان فیلم درباره چهار مرد جوان است که به تازگی 21 ساله شده اند . لی چو وون یک ورزشکار عاشقه که نمیتونه عشق خودش رو فراموش کنه ما گوو ریم یک خواننده محبوب بود ولی به علت یک رسوایی مواد مخدر افسردگی گرفته است . چویی سئو وون یک دانشجوی پزشکی که در دانشگاه مرکزی سئول مشغول به تحصیل است چویی مبتلا به سرطان خون است . سونگ دائه سونگ یک معتاد به س.ک.س است که امیددارد تبدیل به یک کارگردان موفق فیلم سازی شود.
روبن گاتری مردی است که زندگی رویایی دارد. او همیشه پارتی می گیرد، یک نامزد مُدل دارد و خانه ای ساخته شده بر روی آب. همه چیز خوب پیش می رود، تا زمانی که او در حالت مستی از ارتفاع سقوط می کند. روبن شانس می آورد و زنده می ماند. نامزدش او را ترک می کند، اما برای روبن شرط می گذارد که اگر ۱ سال مشروب را کنار بگذارد، دوباره با او زندگی می کند و…
داستان فیلم ماجرای یک پسر است که خدمت نظامی خود را در واحد 831 از سال 1969 تا 1972 درحال آماده سازی برای یک جنگ است که هر لحظه ممکن است به وقوع بپیوندد...
: "چیهیرو" انسانی افسرده است که از مردن هراس دارد. او بهمراه همسرش یوری تصمیم میگیرد به شهر بالی در اندونزی سفر کنند تا خواهر حامله اش کومی را ملاقات کند. آنها امیدوارند که سفر برای آنها تغییراتی را حاصل کن