نمایش باله «پرنده آتشین»، با الهام از یک داستان فولکلور روسی، یک اثر هنری است که با ترکیب باله کلاسیک و جلوههای ویژه، داستانی عاشقانه و افسانهای را به تصویر میکشد. موسیقی دلنشین استراوینسکی و رقصهای پرشور و ماهرانهی کودلکا، به این نمایش زیبایی خاصی بخشیدهاند.
در سال 1958، در کوه های آلپ فرانسه، خدمتکار جوانی به نام آنا جورین به یتیم خانه سنت آنژ می رسد تا با هلنا کار کند در حالی که یتیمان به خانواده های جدید منتقل می شوند. آنا که مخفیانه باردار است، با آخرین یتیم جودیت که به دلیل مشکلات روحی رها شده است آشنا می شود و زمانی که آنا متوجه می شود که جودیت می تواند صداها و صدای پای کودکان را نیز بشنود، به هم نزدیک تر می شوند...
دو شاهزاده توسط پدرشان پادشاه سوداس از حضور در راتانا محروم می شوند. در طول سفر، یکی از برادران، آپای مانی، توسط یک جادوگر دریایی غول پیکر که عاشق او شده بود، ربوده می شود. برادرش سری سووان و چند جنگجو می خواهند او را نجات دهند...
وایکینگ ها به کشور گل می آیند و برادرزاده رئیس را می ربایند. رئیس، آستریکس و اوبلیکس را به شمال میفرستد تا او را پس بگیرند، اما برادرزاده عاشق دختر رئیس وایکینگها شده است. چه باید کرد؟...
در این داستان، مهآلودگی مرموزی مرزهای ایالت کالیفرنیا را در بر میگیرد که منجر به قطع ارتباطات میشود. با این پدیده عجیب، ناگهان تمام مکزیکیهای ساکن کالیفرنیا ناپدید میشوند. این اتفاق، عواقب فاجعهباری برای اقتصاد ایالت به همراه دارد. با از بین رفتن نیروی کار و جامعه مکزیکیها، سیستمهای اقتصادی و اجتماعی کالیفرنیا کاملاً از کار میافتند.
یک زن مطلقه وقتی با مرد جوانی آشنا میشود که به نظر میرسد معشوقه دبیرستانیاش است که سالها قبل مرده است، این فرصت را پیدا میکند که گذشته خود را دوباره زنده کند...
تاینا جنگجوی جوان هندی اکنون باید با دزدان دریایی مبارزه کند و پسری جدید از شهر بزرگ و دختر کوچک هندی که می خواهد به عنوان محافظ جنگل گام های او را دنبال کند به او می پیوندد...
یکی از نمادین ترین اپراهای تاریخ. «فلوت جادویی» اثر ولفگانگ آمادئوس موتزارت درباره شاهزاده تامینو است که برای عاقل بودن و نجات پامینا، ملکه شب، از هیچ کاری دریغ نمی کند...
در قرن هجدهم، یک خون آشام از نمایش عجیب و غریب، که زمانی در آن شرکت داشت، فرار می کند و با گروهی از قاتل های خون آشام متحد می شود تا مردی را که به مادرش تجاوز کرده بود، بکشد.
این فیلم داستان دانیلا پرپلیاک مردی احمق و دست و پا چلفتی که کارها را معکوس انجام می دهد است. یک بار او برای فروش یک جفت گاو نر خوب و سالم راهی بازار شد. در راه بازار گاوها را با یک کیف پول خالی عوض کرد. اما این تنها شروع ماجراهای دانیلا است...