یک متخصص رباتیک که اندوه از دست دادن پسر یازده سالهاش را در ساخت عروسکی رباتیک به نام «رابین» با تمام قابلیتهایش به کار میگیرد، با رخ دادن زنجیرهای از اتفاقات هولناک درمییابد که رابین برای تصاحب کامل خالقش از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.
آنا پس از، از دست دادن دوستش، ایزی، به گربهای که با هم نگهداری میکردند، علاقهمند میشود. اما پس از گاز گرفته شدن توسط گربه، تغییرات عجیبی در او رخ میدهد.
داستان دربارهی خواهر و برادری به نامهای حنیف و استی است که پس از درگذشت عمویشان به شهر محل تولدشان بازمیگردند و در آنجا تجربههای ماوراءالطبیعهای را از سر میگذرانند که به ظهور مجدد او مربوط میشود.
در یک خانهی قدیمی چندخانواری به نام «ویلای وون جونگ»، جو-هیون بیخیالانه برگه تبلیغاتی یک کلیسای فرقهای را که اتفاقی گرفته بود، در صندوق پستی شین-هه میاندازد. شین-هه کمکم خود را وقف این کلیسا میکند و با شور و حرارت همسایههایش را برای درمان پسر بیمارش به این کلیسا دعوت میکند.
پادکستری در جستجوی قاتل خواهرش، به تاریکی وب کشیده میشود و در آنجا با سایتی هولناک به نام "MURDERSHOW" روبرو میشود که در آن، مرگ و زندگی افراد در دستان ثروتمندترین bidder ارز دیجیتال قرار دارد. اما این سایت تاریک، رازی هولناک نیز در خود دارد: گردانندگان آن، از طریق تاریکی وب، مراقب تماشاگران خود نیز هستند.
مأموری برای بررسی پیام اضطراری از یک کشتی گردشی اعزام میشود و آنجا با کشتی متروکهای مواجه میگردد که توسط نیرویی شیطانی تسخیر شده و باعث جنون و وحشت میشود.
داستان دربارهی گروهی از مزدوران است که در یک بازی تیراندازی اول شخص چند نفره شرکت میکنند. آنها با استفاده از آواتارهای چهرهی نوزادان، باید به عمارتهای افراد ثروتمند و قدرتمند نفوذ کنند و قبل از تمام شدن زمان، تمام رازهای پنهان در این عمارتها را کشف کنند.
داستان دربارهی مادری و دو پسرش است که در ژاپن به تعطیلات میروند. پسر کوچکترشان تقریباً در دریاچهای غرق میشود و کمی پس از این حادثه، والدین متوجه میشوند که مشکلی در پسرشان وجود دارد.
هنگامی که برهان، همسر ویویان، تصمیم میگیرد با آنجل، زن جوان آزمندی که با جادوگری خانوادهاش را به وحشت میاندازد، ازدواج کند، وحشت به جان ویویان رخنه میکند.
یک قاتل محکوم به اعدام، ادعا میکند که توسط یک نیروی شیطانی تسخیر شده است. دخترش، میشال، زمانی که افرادی که در اطراف او به طرز وحشتناکی میمیرند، شروع به شک کردن میکند که پدرش ممکن است راست میگوید. او باید قبل از اینکه خیلی دیر شود، نفرین عروسک گردان را بشکند...
این داستان، ماجرای یک مرد جوان مبتلا به فراموشی را روایت میکند که در جریان یک شیوع بیماری شبیه به زامبیها، با یک بقاگرای زبر و زبردست متحد میشود تا دوست دخترش را پیدا کند.
داستان سوهی که به خاطر مرگ ناگهانی شوهرش، خانوادهی شادش را از دست میدهد و پس از رفتن به باغ نئولبوم، عمارتی روستایی که از شوهرش برایش مانده، اتفاقات عجیب و غریب و ترسناکی را تجربه میکند.