هایدی، یک هنرمند جوان، برای فروش تزئینات دستساز خود به بازار کریسمس هایدلبرگ میرود. در آنجا، او عاشق یک هنرمند محلی میشود که به او کمک میکند تا با میراث خانوادگی خود، که در جنگ از بین رفته بود، دوباره ارتباط برقرار کند...
در ساحل جرسی، یک خرچنگ زمینی اهل شهر و یک خرچنگ دریایی توریست عاشق هم میشود. اما دوستان و خانوادههایشان با این رابطه مخالف هستند. یک طوفان این دو را از خانه دور می کند و عشقشان آنها را به یک ماجراجویی میکشاند...
نونا و اوگی دوستانی هستند که در رابطه دوستی به سر می برند. آنها به دنبال مکانی هستند که کشتی نوح در آن قرار دارد. سفر نونا به آذربایجان طبق برنامه پیش نمی رود ...
آرامش کریسمس بر شهر کوچک حاکم می شود، اما در بازار کریسمس، فعالیت های شدیدی وجود دارد. ماریان یک خرس عروسکی را در بالای قفسه کشف می کند. آیا او زنده است؟ ماریان باید عروسکی را به هر نحوی دریافت کند. اما تدی می خواهد به خانواده ای ثروتمند برود.
زمانی که صاحب مزرعه اقدام به ترک مزرعه اش می کند، حیوانات مزرعه شروع می کنند به بازی کردن و آواز خواندن و رقصیدن. اما اوضاع نمی تواند تا ابد به همین شکل ادامه یابد. نهایتا کسی باید پا پیش بگذارد و امورات مزرعه را در غیاب صاحبش اداره کند...
برنده 5 جایزه اسکار. همچنین 8 جایزه و نامزد دریافت 6 جایزه دیگر.
اوايل قرن ، ويلز جنوبى . « هيو مورگان » ( مك داول ) ، پسركى 12 ساله ، همراه با خانواده اش در دهكدهاى معدنى در دره اى سرسبز و زيبا زندگى مى كند. اما آرامش و خوشبختى خانواده آرام آرام با شدت گرفتن طمع و زورگويى هاى صاحبان معادن از بين مى رود...
ریچارد، یک لکلک، که در زمستان در یک دریاچه بزرگ در شمال آفریقا اقامت دارد، از اینکه به او اجازه داده نمیشود که دستهی لکلکها را به خانه رهبری کند، عصبانی میشود. او به سفری مستقل میرود و در طول مسیر با خطرات و ماجراجوییهای زیادی روبرو میشود...
زندگی مرینت نوجوان معمولی در پاریس وقتی که دختر کفشدوزکی می شود به مافوق انسانی تبدیل می شود. دختر کفشدوزکی که دارای قدرت های جادویی است، باید با مخالف خود، گربه سیاه، متحد شود تا پاریس را نجات دهد، زیرا یک شرور جدید هرج و مرج را در شهر ایجاد کرده ...
این بار اسکوبی دوو با هیپنوتیزم به دوران ماقبل تاریخ میرود و سر از صحرای سحرآمیز در میاورد و در آنجا با کسی آشنا میشود که جادو میکند و او جادو کردن را از اون شخص یاد میگیرد و…
وقتی میلو آرزو می کند که هرگز مادری نداشته باشد، پس از ربوده شدن مادرش توسط مریخی ها، آرزوی او محقق می شود. برای نجات مادرش، میلو به جستجوی فضا میرود...