مردی ضعیف وقتی که پی می برد به خاطر کلاه برداری باید به زندان برود، وحشت می کند. او از یک معلم هنرهای رزمی کمک می گیرد تا برای روبرو شدن با زندانی هایی که احتمالا با او نمی سازند، آماده شود…
«آنی» (اسکارلت جوهانسون) که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده، کارش را بعنوان پرستار بچه یک خانواده نیو یورکی پولدار شروع می کند. در حالی که پدر بچه مدام مشغول کارش است و مادر هم وقتش پر است و هیچ کدامشان دوست ندارند با پسر کوچکشان باشند. آخرین پرستار بچه به خاطر گذراندن وقتش در قرارهای عاشقانه اخراج شده و همین مساله باعث دردسر آنی میشود، زیرا مرد جذابی که در همسایگی آنهاست، سعی دارد با او ارتباط برقرار کند.
برادر بزرگ تر بابانوئل، «فرد کلاوس» (وون) به ميزان زيادي پول احتياج دارد، بنابراين براي کمک براي برادرش «سينت کلاوس» (بابانوئل / جياماتي)، به قطب شمال مي رود...
“دورل” و “لیجان” دو دوست صمیمی و تبهکارانی خرده پا هستند. وقتی آنها تهدید می شوند اگر بدهی هفده هزار دلاری را نپردازند “دورل” پسر خود را از دست خواهد داد، تصمیم می گیرند از کلیسای محله خود سرقت کنند...
زن جوانی که با افسون هایش مردان را تیغ می زند، در شرایطی گیج کننده یک خدمتکار ساده و مهربان هتل را با خواستگاری ثروتمند اشتباه گرفته و با او رابطه برقرار می کند…
دن چند سالی هست که همسر خود را از دست داده است . وی از همسر خود نیز دارای 3 دختر هست که به انها عشق می ورزد . در جشن شکرانه سالیانه دن به همراه 3 دخترش به شمال سفر می کنند تا در کنار بقیه خانواده دن این سنت را بجا بیاورند در این بین وی با یک خانم باهوش به نام ماری اشنا می شود و بین انها رابطه ی صمیمانه ای شکل می گیرد اما دن متوجه می شود که ماری در واقع نامزد برادرش است و.....
«آلیسون اسکات» بعد از ترفیع گرفتن در شغلش، همراه خواهر بزرگترش در یک کلوب جشن می گیرند. در آنجا آلیسون با مردی بنام «بن استون» آشنا میشود و وقتی که مشغول صحبتند، خواهر آلیسون که کاری برایش پیش آمده آنجا را ترک می کند. اما آلیسون و بن با هم می مانند، و در حالت مستی، تمام شب را به خوش گذرانی می پردازند. هشت هفته بعد آلیسون می فهمد که...
«جينا» (راسل) پيشخدمت رستوران است. او زندگي زناشويي بسيار ناموفقي دارد، با اين همه باردار است. پس از آشنايي با «دکتر پوماتر» (فيلين) زندگي او کاملا عوض مي شود…
بر اساس داستان واقعی، گروهی از پسر بچه های اهل مونتری مکزیک که فوتبال آمریکایی بازی می کنند بعنوان اولین تیم غیر آمریکایی برنده ی جام کوچک جهانی می شوند...
«پنه لوپ ویلهرن» فرزند خانواده ای ثروتمند و متشخص است. اما والدینش او را از کودکی در خانه محبوس کرده و اجازه خروج از منزل را به او نمی دهند. چون پنه لوپ با دماغی بزرگ و شبیه خوک به دنیا آمده و دیگران با دیدن او وحشت می کنند. خانم و آقای ویلهرن این اتفاق را ناشی از طلسمی قدیمی می دانند و تلاش دارند تا شوهری برای دخترشان دست و پا کنند...
هنگامی که تروریست ها بوسیله بمب هسته ای، دنیا را تهدید و به وحشت انداختند، تنها امیدواری جهانیان و انسان ها به سرباز جهانی «لوک دورو» است که دنیا را نجات دهد و دوباره فعال شود…