در شب سال نو در هامبورگ، صاحب یک کلوب شبانه برای سرپا نگه داشتن جشن تلاش میکند که ناگهان با چالشهای متعددی روبرو میشود. یک قلدر سابق روسپی، پلیس، یک ستاره راک سابق و عشق زندگی او همگی به دنبال او میآیند.
سوپربت و انتقامجویان عدالت در حالی که تلاش میکنند یک شوهر و پدر خوب باقی بمانند، از دوران بازنشستگی خارج میشوند تا از یخ زدن سیاره تاریک جوکستر و لیسپ لوتور جلوگیری کنند...
راکُو و دوستانش پس از 20 سال زندگی در فضا، سعی میکنند خود را با زندگیِ مدرنِ قرنِ 21 تطبیق دهند. با این حال، راکُو وقتی متوجه میشود که کارتونِ مورد علاقهاش در دههی 90 دیگر پخش نمیشود، سعی میکند خالقِ آن را پیدا کند...
دو رقیب سعی میکنند یک زن سالخورده را برای به دست آوردن یک صفحه گرامافون کمیاب بلوز دهه 1930 فریب دهند. آنها پس از گذراندن بیش از 20 سال در زندان، آزاد میشوند و به دنبال این صفحه گرامافون از حریفی سرسختتر میروند.
در حواشی قسمتِ (Ice Age: Collision Course) "اسکرات" توسط موجودات بیگانه دستگیر میشود، کسانی که بلوط او را نیز دزدیدند، "اسکرت" می بایست قبل از با خبر شدن موجود بیگانه ،هم خود و بلوطش را نجات دهد ..
استیو که از شکست زندگی مشترکش رنج میبرد، برای فرار از مشکلات به کوهستان میرود. اما به جای آرامش، با مشکلات بزرگتری روبرو میشود که در دل طبیعت کمین کردهاند.
فرد به ندرت روزی را بدون زمین خوردن و درد طاقتفرسا به پایان میرساند. او پس از ملاقات با ریگان و مراجعه به یک متخصص طب سوزنی، بالاخره برای درد مزمن و تنهایی همیشگی خود راه حلی پیدا میکند...
در دهه 90 میلادی در پکن با ورود سرویسهای خانگی به بازار پکن، یک پیشگوی سابق به همراه پسر جوانش تصمیم میگیرند که شرکت خودشان را برای تولید فیلمهای قاچاق راهاندازی کنند...
مردم شهر سیسیلی که از فساد به ستوه آمدهاند، شهردار جدیدی انتخاب میکنند، اما فساد در این شهر عمیقاً ریشه دوانده و هیچ امیدی به اصلاح اوضاع وجود ندارد.
مردی که نمی تواند با زنان صحبت کند، با کمک دوستش به دنبال عشق می رود اما با دو خواهر آدمکش روبرو می شوند که به دنبال قربانی برای زنده کردن پدر خود هستند..
جوات تصمیم به قتل میگیرد و دوستانش نیز به او ملحق میشوند. در حالی که آنها تلاش میکنند جسد را پنهان کنند، همسر و پسر یکی از دوستانشان به دنبال آنها میافتند و ماجرا وارد پیچ و خمهای جدیدی میشود.
همه ما در تلویزیون افراد مشتاق عجیبی را دیدهایم که جواهرات و تجهیزات ورزشی جادویی میفروشند که میتوانند شکمی صاف به شما بدهند. این فیلم قهرمان اصلی داستان را دنبال می کند سو کار خود را به عنوان متخصص بازاریابی و ارتباطات از دست می دهد و در نهایت به عنوان فروشنده در کارفور کار می کند...
پائولا بیکار است و آیندهای نامعلوم دارد. جف، بهترین دوستش، دلشکسته است و نمیتواند از رابطه اخیرش عبور کند. آنها با هم سفری جادهای از لسآنجلس به شهر زادگاه پائولا، سیاتل، آغاز میکنند تا به دنبال پاسخ باشند.