یک مأمور سابق پلیس سیاسی که دهها سال پیش رومانی کمونیست را به قصد دستیابی به آزادی ترک کرده بود، اکنون ناگزیر است برای یافتن همان آزادی، به کشورش بازگردد.
دیوگو، مردی متأهل، قصد دارد در بیستمین سالگرد دیدار همکلاسیهای دبیرستانش، با عشق قدیمیاش ملاقات کند. او برنامهریزی کرده که بدون اطلاع همسرش به این دیدار برود و پس از ملاقات، به خانه بازگردد. اما برنامهاش با ورود ناگهانی مادر همسرش به هم میریزد.
در یک شب بارانی، درست بعد از تعطیلی، صاحبخانههای یک رستوران کوچک با دیدن یک زن جوان با لباس عروسی و سه سگ که التماس میکند وارد رستورانشان شود، شگفتزده میشوند. زن جوان داستان زندگی خود را برای آنها تعریف میکند و میگوید که چگونه در جستجوی مرد مناسب، به یک عروس فراری تبدیل شده است...
در این کمدی رمانتیک شهری پر مخاطره، برونسون یک سرمایه دار افسانه ای است که قادر است هر زنی را که بخواهد، به خود جذب کند تا اینکه به یک بیماری پزشکی شرم آور مبتلا می شود که تسلط او در اتاق خواب را برای خانم ها غیرقابل قبول می کند. در راه بازگشت به خود (اعاده حیثیت)، بازگرداندن نام خود و احیای اعتبار شرکتش، آیا او مجبور خواهد بود تنها زنی را که...
وینسنت مردی آرام و بی ادعا است. . او تا حد زیادی خود را از دیگران دور نگه می دارد. بعد ها او با دختری آشنا می شود. سپس قدرت های او کشف می شود. و زندگی او تغییر می کند...
دو بچه از روستای خود فرار می کنند تا در شهر بزرگ بازیگر شوند! این فیلم در مورد سفر حماسی آنها و ماجراهایی است که آنها قبل از رسیدن به مقصد نهایی خود می گذرانند: هالیوود. عکسبرداری در مکانی در ترانسیلوانیا، رومانی نشان میدهد ...
دو دوست ایتالیایی که شرکت مبلمانشان ورشکسته شده، در حیاط آن نفت پیدا میکنند. آنها به خیال ثروت زیاد، استخراج نفت را شروع میکنند اما خیلی زود میفهمند که این کار چقدر دشوار و پرهزینه است.
اریک اسپارو از آن دسته آدمهایی است که خوش شانس است. او یک شغل خوب دارد و در رابطه اش آدم با ثباتی است. او در یکی از بزرگترین شهرهای جهان زندگی میکند. آیا اریک استحقاق این زندگی خوب و عالی را دارد؟! احتمالاً خیر، چون درگیر قضیه ای کاملاً عجیب و مخوف می شود...
یک زن نیویورکی که به تازگی مجرد شده باید به فلوریدا نقل مکان کند؛ او به همراه پدر بیوهاش و خاکستر مادرش که در یک قوطی قهوه است، با ماشین به سمت جنوب حرکت میکند.
جنگ بین دو باشگاه موتورسواری آغاز میشود وقتی جینو، یکی از اعضای «بولینگ بالز»، یک رابطه عاشقانه را با تینا، خواهر کوچکتر رئیس «بناناز نایتز»، شروع میکند. این کار قوانین هر دو باشگاه را نقض میکند.
نیک، بیو، جیمز و دوستانش در حال آماده شدن برای پذیرش دانشگاه خود هستند. از آنجایی که آنها بیش از حد بازی کردند و در امتحانات خود با شکست بدی روبرو شدند، جیمز دوستانش را به مقبره مهناک میبرد تا برکت بگیرند و امیدوار است که بتواند وارد دانشگاه شود...