سه سال بعد، آنتونیو و لوکا دوباره همدیگر را میبینند. آنتونیو که یک شیرینیپز موفق شده، هنوز هم عاشق لوکا است، اما لوکا اکنون با تانکرادی نامزد کرده است. آنتونیو مطمئن است که سرنوشت آنها را دوباره به هم رسانده تا به یکدیگر کمک کنند.
دو زوج که هر دو دوباره ازدواج کردهاند و از طریق ازدواجهای قبلیشان با یکدیگر ارتباط دارند، زندگی را به عنوان یک خانوادهی ترکیبی هماهنگ پیش میبرند، تا اینکه یک افشاگری تهدید میکند که روابط متعادل و دقیق آنها را از هم بپاشاند
ماری، یک توسعه دهنده با استعداد املاک، با یک پیشنهاد کاری بزرگ به شهر خود بازمی گردد و در آنجا با مسائل خانوادگی، رقابت و عشق روبرو شده و معنای واقعی کریسمس را در قالب عشق، بخشش و اسب ها می یابد.
فانی ۱۷ ساله، هنوز در جستجوی هویت خویش است. او در برقراری روابط دوستانه با دیگران با دشواری مواجه است. در سفر به آلمان، با دوست مکاتبهای خود، لینا، دیدار میکند. لینا آرزوی مشارکت در فعالیتهای سیاسی را دارد و این موضوع برای فانی نگرانیآور است.
سوفیا و گرگ، زوجی که تقدیر آنها را به هم پیوند داده، خاطرات نخستین روزهای عشقشان در لسآنجلس را مرور میکنند و این قرار ساده، ارزش لحظات کوچک زندگی را به تصویر میکشد.
نویسندهای ه.م.ج.ن.س.گ.ر.ا و پرستارش در جلسات درمانی صمیمی میشوند و نویسنده داستان دوستیای را تعریف میکند که با تلاش آنها برای از بین بردن احساساتشان به یکدیگر، به فاجعه ختم میشود.
لونا، رقصندهی سابق، برای مدیریت کسبوکار ساختمانی خانوادگی، آرزوی رقص خود را رها کرده است. او که فرصتی برای تبدیل سالن ورزشی به استودیوی رقص هوایی پیدا میکند، بهصورت مخفیانه در حال تمرین با پارچههای هوایی دیده میشود. بنیت، هوادار حرفهای که به شهرشان بازگشته، لونا را در حال تمرین کشف میکند...
زندگی مادالنا، زن سی و چند ساله ای که شغل کسل کننده ای دارد و در قرارهای ناموفق شرکت می کند، کاملاً به هم ریخته است. تا اینکه یک روز با فرشته نجات غیرمنتظره ای به نام والنتینا ناپی،روبرو می شود..
رابطه عاشقانه Kaska و Patryk زمانی که به یکدیگر مشکوک به خیانت می شوند مورد آزمایش قرار می گیرد. بدتر شدن اوضاع، همسایگان آنها مدام در امور آنها دخالت می کنند.
عشق اغلب به صورت غیرمنتظره و به شکل دلخواه ما اتفاق نمیافتد. آیا عشقی که با مشکلات و مخالفتهای زیادی روبرو میشود، میتواند دوام بیاورد؟ این پرسشی است که در این متن مطرح شده و نویسنده در تلاش است تا به آن پاسخ دهد.
آزی آکوستا و راب گینت، دو دوست صمیمی دوران دبیرستان، نقش افرادی را بازی میکنند که به «شکر بچه» تبدیل شدهاند و برای یکدیگر از هیچ فداکاریای دریغ نمیکنند. اما ورود عشق به زندگی آنها، همه چیز را دگرگون میکند.
سلس نگاهی اجمالی به دنیای سی سی میبیند، جایی که سی سی با دوستان قدیمی ارتباط برقرار میکند و دشمنان جدیدی را در تلاشی ناامیدکننده برای مقابله با گذشتهاش پیش از برخورد رو در رو با آن میپذیرد. سوال این است که چه کسی از این برخورد جان سالم به در خواهد برد.
نائومی پس از مرگ فرزندش افسرده میشود و شوهرش از او دور میشود. شوهرش برای احیای زندگی مشترکشان، او را به بیرون دعوت میکند و با زن مرموزی آشنا میشوند. نائومی در نهایت در یک رابطه چندگانه دروغین گرفتار میشود.
وقتی در دهه 90 برای اولین بار با زنان آنلاین ملاقات می کند، شان وولف با صحبت با یک مربی قرار می فهمد که چرا قرار ملاقات با آنها شکست خورده است، اما او از زنی که ملاقات کرده است، یک راز چالش برانگیز زندگی را می آموزد.