سونیا و کیپ، که قبلاً با هم قرار میگذاشتند، برای کمک به ازدواج بهترین دوستانشان، در یک chalet برفی تزئینشده با سنتهای تعطیلات از سراسر جهان، با هم همکاری میکنند. آنها به زودی متوجه میشوند که هنوز هم عاشق یکدیگر هستند.
کوندان به شدت عاشق زویا ست ولی این دو یه مشکل بزرگ دارند آن هم دین این دو است. پدر زویا با فهمیدن این موضوع وی را به شهری دیگر ، پیش عمه وی میفرستد. بعد از ۸ سال زویا باز میگردد ولی کوندان را بخاطر نمیاورد و بعدا مشخص میشود که او عاشق فردی دیگر شده. داستان فیلم هم از اینجا به بعد آغاز میشود ...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 5 جایزه دیگر.
جک تيلر» (کلوني) را همسر سابقش با دخترشان تنها گذاشته است. «جک» براي تهيه ي گزارش در مورد رشوه خواري در شهرداري بايد تمام وقت روزانه اش را در اختيار داشته باشد. يک خانم آرشيتکت به نام «ملاني پارکر» (فايفر) هم در وضع مشابهي است، او نه تنها بايد طرح يک ساختمان بزرگ چند صد ميليون دلاري را آماده کند، بلکه نبايد بگذارد رئيسش بفهمد که او پسر کوچکي دارد…...
در اواخر دهه 90، جیمز بیشاپ با کمک صمیمی ترین دوستش با جدایی پیچیده ای دست و پنجه نرم می کند، در حالی که سعی می کند کتاب خود را قبل از آخرالزمان زامبی قریب الوقوع به پایان برساند.
در شب کریسمس، یک طوفان برفی شهر را فرا میگیرد و چهار نفر متفاوت را در یک رستوران محلی گرفتار میکند. این چهار نفر با وجود تفاوتهایشان، در طول شب با هم آشنا میشوند و به یکدیگر کمک میکنند. در نهایت، آنها درک میکنند که حتی در سختترین شرایط هم میتوان عشق و امید را یافت.
عکاسی در یک شهر کوچک، جان مردی مرموز را نجات می دهد که ممکن است برای خرید زمین پارک خانوادگی او به شهر آمده باشد. این زمین پارک، محل برگزاری جشن سالانه کریسمس نیز هست.
دری شا، یک ستاره در حال ظهور در شبکههای اجتماعی، برای شرکت در یک عروسی خانوادگی به زادگاهش بازمیگردد. او که همیشه به عنوان یک مسئولیت برای خانوادهاش محسوب میشده است، این بار با نجات جان یکی از اعضای خانواده، خود را به عنوان یک قهرمان نشان میدهد و از یک مسئولیت به یک قهرمان تبدیل میشود.
هیون (Ryu Seung Ryong) نویسنده ای پرفروش می باشد اما به مدت هفت سال است که نتوانسته کتاب جدیدی منتشر کند. همسر جدید او نیز به همراه دخترش در خارج از کشور به سر میبرند و او احساس تنهایی میکند. تا اینکه با یوجین (Mu Jin Sung) آشنا می شود و تصمیم میگیرند رمان جدیدی بنویسند…
گریس کوک، سرآشپز برتر، به دلیل استفاده از روش های علمی و نوآورانه در آشپزی، مورد انتقاد قرار گرفت. او در تعطیلات کریسمس به خانه رفت و با مسافری به نام آشر سنت جیمز آشنا شد. آشر به او کمک کرد تا به سنت ها و ریشه های خود بازگردد و در نتیجه، دیدگاه خود را نسبت به آشپزی تغییر داد.
زنی که بیش از حد کار می کند و هرگز برای هیچ کاری وقت ندارد، به طور غیر منتظره ای کار خود را در کریسمس از دست می دهد. برادر آزاده اش او را به چالش می کشد تا شروع به «بله» گفتن به چیزهایی که قبلاً به آنها «نه» گفته بود، کند.
400 پس از میلاد، در دوران فراموش شده آمریکای باستان، یک فراری عبری تنها باید تاریخ کشور سقوط کرده خود را حفظ کند، در حالی که توسط یک ظالم ظالم شکار می شود، اما نجات معشوقه مورد آزار پادشاه می تواند گذشته یک جنگجو را بیدار کند.
هرینیگتون، نویسنده موفق، به دلیل فشارهای ناشی از موفقیت، به یک منزوی تلخ تبدیل شده است. او برای شرکت در جشنواره کریسمس سالانه به زادگاهش بازمیگردد و در آنجا با آوریل، روابط عمومی انتشارات خانهای که با آن کار میکند، آشنا میشود. آوریل با مهربانی و دلسوزی سعی میکند به هرینگتون کمک کند تا از تنهایی خود بیرون بیاید و دوباره به زندگی عادی بازگردد.
داستان عکاسی ضد کریسمس است که آرزو می کند کریسمس ناپدید شود. او کریسمس را یک تعطیلات تجاری و مصرف گرایانه می داند که از ارزش های واقعی کریسمس دور شده است. او آرزو دارد که کریسمس به یک تعطیلات ساده و معنوی تبدیل شود که بر روی خانواده، عشق و همدلی تمرکز کند.