تارانتو یک شهر ارواح است که هیچکس جرات ورود به آن را ندارد. فقیرترین ها برای بقا می جنگند، در حالی که باندها برای قلمرو رقابت می کنند. دو یتیم سیزده ساله که با هم بزرگ شده اند، آرزوی پیوستن به یکی از باندها را دارند...
بوکسوری تازه از زندان آزاد شده پس از کشتن حریف خود در حین مسابقه، همراه دوست بلندپرواز و بیرحمش، در گردابی از توطئه و خیانت گرفتار میشوند و مسیرهای متفاوتی برای زندگی جدید خود انتخاب میکنند...
بی مصرف ها ، گروهی از سربازان حرفهای و مجهز به تمام سلاحهای ممکن، آخرین خط دفاعی جهان هستند و زمانی که تمام گزینههای دیگر ناموفق میشوند، برای انجام ماموریتهای خطرناک فراخوانده میشوند...
تیت، در پی انتقام مرگ خشونتآمیز سرباز وفادار و مورد اعتمادش، به خشونت میپردازد. تیت برای یافتن مسئول شرور، از منطقه امن خود در اسکس فراتر میرود و وارد سمت تاریک سوهو در دهه 1990 میشود...
وقتی یک گروه از افراد بازنشسته نظامی برای بازیابی یک کیف پر از پول سرقت شده استخدام میشوند، ماموریت آنها پس از اینکه یک شکارچی تنها کیف پول را پیدا میکند، دشوارتر میشود...
براساس داستاني واقعي كه در سال ٢٠٠٧ اتفاق افتاد و به "حادثه ي هوك ساپا" معرف شد. داستان درباره ي جنگي خياباني كه بين گروهي محلي به سركردگي گاريبونگ دونگ در محله ي گورو در سؤل و گروه هوك سابا از يانبيانِ چين شكل گرفته است. به پليس خبر داده ميشود تا صلح و آرامش را برقرار كند..
پلیس فیلیپین در حال تحقیق در مورد یک پرونده قتل عام فرقه ای و ادعای قربانی کردن کودکان است. آنها مظنون هستند که یک مامور سابق FBI ایالات متحده ممکن است در این پرونده دست داشته باشد...
هفت سال پس از دستگیری در ویتنام،" ما سئوک دو" به یک تیم جدید برای بررسی یک پرونده قتل می پیوندد. او به زودی متوجه می شود که درگیر پرونده مربوط به یک ماده مخدر مصنوعی و یک گروه اراذل و اوباش است...
داستان این فیلم دربارهی یک معمار موفق است که در فرودگاه پاریس دختری وراج به او نزدیک می شود. اگرچه این ملاقات یک دیدار عادی بنظر می رسد اما بزودی به چیزی شرور و جنایتکارانه تبدیل می شود...
دیلی در تلاش برای دیدار با دخترش برای اولین بار پس از ترک زندان است. با این حال، تلاش های او به دلیل حمله به کارتل مواد مخدر که توسط بازرس بیجوی برنامه ریزی شده است، متوقف می شود..
نیویورک، سال ۱۹۲۵. جیب بری به نام «کریس دوبوآ» (وان دام) به سبک «فاگین» آلیور توییست، یتیم خانه ای پر از بچه های دزد را اداره می کند. او که خود نزد یک استاد کیک با کسینگ به نام «خائو» (آلئونگ) بزرگ شده، در یک مسابقه ی افسانه ای شبیه به نبرد گلادیاتورها، که در شهری دور افتاده در تبت میان قهرمانان جهان با سبک های مختلف مبارزه برگزار می شود، شرکت می کند…