این فیلم مستند، زندگی روزمره دو کودک نوپا در یک مهد کودک نروژی را در طول یک سال به تصویر میکشد و به بررسی روابط اجتماعی، دوستیها و درگیریهای آنها میپردازد. این اثر، علاوه بر نمایش تعاملات کودکان، به تأمل در ماهیت انسانی نیز میپردازد.
هدویک و هنریک از نامادری جدیدشان ویکتوریا که دائم قانون جدید می گذارد، خسته شده اند. با الهام از یک کتاب مصور، تصمیم می گیرند یک قاتل استخدام کنند و یک مهاجر بی میل به نام کارل را برای این کار راضی می کنند.
ویدکون کوئسلینگ، خائن نروژی، پس از پایان جنگ جهانی دوم به جرم خیانت دستگیر و زندانی میشود. داستان این فیلم، حول محور این سوال است که آیا این فرد میتواند با کمک یک کشیش، به آرامش درونی دست یابد و از گناهان خود توبه کند.
گانار سونستبی، یک جوان نروژی از همان ابتدای اشغال کشورش توسط نازیها، به مبارزه برخواست و با رهبری گروه مقاومت "اسلو" و انجام عملیاتهای شجاعانه، به بزرگترین قهرمان جنگی نروژ تبدیل شد.
آرمان، پسر بچهای شش ساله، به دلیل رفتاری نامناسب با دوستش متهم میشود. این اتفاق ساده، منجر به بروز مشکلات بزرگتری میشود و باعث ایجاد تنش و کشمکش بین والدین و مسئولان مدرسه میشود. در این میان، احساسات و انگیزههای پیچیدهای مانند جنون، خواهش و وسواس نیز وارد بازی میشوند.
داستان استر، معلم جوانی که به دلیل نژاد سامی بودن، هویت خود را پنهان میکند. اما با شرکت در تظاهرات و مبارزه برای حق خود، سفری را برای رهایی از شرم و پذیرش هویت خود آغاز میکند.
پسر جوانی به نام کریستین بود که تولدش شب کریسمس بود. اما مرگ ناگهانی خواهرش، این شب را برای او و خانوادهاش غمانگیز کرد. تا اینکه با هدویگ، زنی که عاشق کریسمس بود آشنا شد و دوباره به کریسمس امیدوار شد.
ماتس استین، یک گیمر جوان نروژی، در سن ۲۵ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. والدین او که فکر میکردند پسرشان زندگی منزوی داشته، پس از دریافت پیامهای دوستان آنلاین ماتس متوجه شدند او دوستان بسیاری در سراسر دنیا داشته است.
یک هیپنوتیزمدرمانگر میبیند که ورا رفتارهای متمدنانه خود را کنار میگذارد. در یک مراسمی که ورا با آندره شرکت میکند، رفتار او، ریاکاری، خودنماییهای کاذب و نفاق همکاران کارآفرینش را آشکار میکند.
زنی که به تازگی به آپارتمانی بزرگ و با اجارهای ارزان نقل مکان کرده است، شب و روز درگیر کابوسهای عجیبی میشود. او هر شب با خوابهایی آزاردهنده بیدار میشود که راز تاریک این آپارتمان را فاش میکنند.
در اسلو، مردگان به طور ناگهانی زنده میشوند و سه خانواده را با چالشی بزرگ روبرو میکنند. هویت و هدف این بازگشتهها ناشناخته است و سوالات بسیاری در ذهنها باقی میماند.
درست پیش از فرا رسیدن کریسمس، استین ۱۱ ساله، تنهایی خود را به خیابان کفاش میرساند. او در آنجا پناهگاهی در خانه آندرس کفاش، پیرمردی عبوس و منزوی، پیدا میکند. این دیدار، زندگی هر دوی آنها را به کلی دگرگون میسازد.
کاسپر، جسپر و جاناتان، سه دزد خلاق، به همراه شیر همیشه گرسنهشان، در شهر کوچک کاردمومه زندگی میکنند. در این شهر، یک پلیس عادل و مهربان و عمه سفت و سخت سوفی زندگی میکنند.