دانشآموز دبیرستانی جدید جردن (کوری سویر) و سایر افراد نامناسب (لی نوریس، سیسکو) پس از اطلاع از اینکه کلاس ارشد برای یک مسابقه موجسواری به کاستاریکا سفر میکنند، یاد میگیرند که چگونه امواج را از یک مربی لوپ (هارلند ویلیامز) ببینند...
کیت دختر نوجوان و زیبایی است که با مادرش زندگی می کند و در زمینه برقراری ارتباط اجتماعی تجربه ای ندارد . مادر کیت زنی بی توجه به مسائل اخلاقی است که هر بار که در یک رابطه عشقی شکست می خورد از محل اقامتشان به جای دیگری نقل مکان می کند و بنابراین کیت همیشه دختری تنها بوده و هیچ دوستی ندارد . از سوی دیگر جان تاکر که پسری خوش تیپ و خوش هیکل و کاپیتان تیم بسکتبال مدرسه است و تجربه زیادی در ارتباط با دختران دارد همزمان با سه تا از دخترهای مدرسه به اسامی هیدر ، کری و بت دوست می شود و در ادامه هر سه آنها را رها می کند . دخترها که متوجه این موضوع شده اند با هم متحد شده و تصمیم می گیرند از جان انتقام بگیرند . بنابراین آنها نقشه ای طرح می کنند که کیت را به نحوی با جان آشنا کنند و سپس کاری کنند که کیت او را رها کند تا دل جان بشکند اما در ادامه مشخص می شود که کیت و جان واقعاً دلباخته هم شده اند.
وقتی شوهر اپریل 39 ساله که معلم است و دارای اخلاق کودکانه ای است او را رها می کند . مادر در حال مرگ اپریل بسیار ناراحت می شود در این حال اپریل یک نویسنده جذاب بریتانیایی را ملاقات می کند و ...
زوج جوانی به نام «جیمی» و «لیزا» بسته ای بی نام و نشان حاوی یک عروسک خیمه شب بازی به نام «بیلی» دریافت می کنند. چندی بعد لیزا به طرز مشکوکی به قتل می رسد و «جیمز» برای کشف راز قتل «لیزا» به شهر زادگاهش می رود…
مادئا یک مادربزرگ پرمشغله با مسئولیت های زیادی است. او باید از نیکی مراقبت کند و همچنین یک گردهمایی خانوادگی برگزار کند. آیا او می تواند از پس اتحاد مجدد برآید؟..
یک جوان مطلقه به خانه دوران کودکی خود نقل مکان می کند و تصمیم می گیرد تا رازهای تاریک خانواده را فاش کند. تنها سرنخ کلید یک اتاق مخفی مرموز است که در داخل خانه قرار دارد...
در یک شهر کوچک بعد از اینکه سمی مرموز منبع آب شهر را آلوده می کند، ساکنان شهر با خوردن آب دچار جنون شده و بعد از مدتی می میرند. در این شرایط عدهای از ساکنان که هنوز آلوده نشدهاند، برای زنده ماندن می جنگند.