این فیلم داستان دو دوست را روایت می کند که هر دو مامور سازمان سیا هستند، به تازگی رابطه ای را آغاز کرده اند اما بزودی متوجه می شوند که هر دوی آنها عاشق یک دختر شده اند و اینجاست که جنگ بین دو دوست صمیمی آغاز می شود...
دو زوج که به تازگی عروسی کرده اند اونها برای ماه عسل به اوروپا سفر می کنند اما اونا در این سفر کمی کارهای می کنند که نمی تونین ازدواج خوشون رو نگه دارن و …
مارتین و ماریانا افرادی اندکی آسیب دیده اند که در ساختمان هایی درست روبروی یکدیگر زندگی می کنند. در حالی که آنها اغلب متوجه یکدیگر نمی شوند ، جدایی ممکن است همان چیزی باشد که آنها را به هم نزدیک می کند.
جایی در شمال روسیه، در یک صومعه کوچک ارتدوکس روسی، مردی غیرعادی زندگی میکند که رفتار عجیبش راهبان همکارش را گیج میکند، در حالی که دیگرانی که از جزیره دیدن میکنند، معتقدند که این مرد قدرت شفا دادن، جنگیری شیاطین و پیشگویی آینده را دارد...
در یک عمل خیرخواهانه غیرمنتظره، جین هولمن، یک ولگرد به ظاهر آسیب دیده را برمیدارد و او را به خانه میبرد تا از او مراقبت کند، بیآنکه بداند او کیست، یا چه تأثیری بر زندگی او و خانوادهاش خواهد داشت.
داستان در تابستان سال ۱۹۱۸ اتفاق میافتد. دو زن جوان به نامهای لوئیز و السا در یک مزرعه دورافتاده در منطقه آلزاس فرانسه زندگی میکنند. ورود یک سرباز فراری آلمانی به نام هرمان، زندگی آنها را دستخوش تغییر میکند و ...
زوج عاشقی به نام یاسمین و لی، زیر نظر دوربین یک مستندساز، با چالشهای صمیمیت در رابطهشان مواجه میشوند. تغییرات قدرت، رابطهشان را دچار تنش کرده و آنها را در دوراهی نزدیکی و انزوا قرار میدهد.
این فیلم، داستانی جادهای دربارهی دو خواهر به نامهای مالگورزاتا (با بازی ماگدالنا سیلسکا) و لوچیا (با بازی مارتا نیِرادکیِویچ) است که رابطهی بسیار صمیمی و عمیقی با یکدیگر دارند. این فیلم، داستانی احساسی و تأثیرگذار را روایت میکند.
کلینت رمزی بعد از اینکه پلیسی روانی به اسم هری اسلج همسرش را کشت و تلاش کرد تا قتل را به او نسبت دهد، مجبور به فرار از محل کار خود یعنی پمپ بنزین مارتین بورمان شد.