کاپیتان روس به انگلستان می رود، نه برای سیاست، بلکه به دلیل تبعیض جنسیتی. کاپیتان انگلیسی دستور فروش سرمایه داری را صادر کرد. فراری بهتر از کمونیسم بحث می کند. آنها با وجود تلاش های KGB برای بازیابی او عاشق می شوند.
داستانی عاشقانه که از وقایع واقعی الهام گرفته شده است. ژاکلین، یک بانوی متوسط طبقه متوسط فرانسوی (کایلا اوا)، به یک سایت دوستیابی میپیوندد تا در جستجوی عاشقانهها و ماجراجوییهای رمانمانندی باشد که همیشه تصور میکرد. دور از غرب آفریقا که زندگی به ظاهر خسته کننده ای دارد.
یک فراری که از قانون فرار می کند و چندین میلیون دلار به همراه دارد، در خانه یک خانواده کشاورز مخفی می شود. وقتی خانواده ثابت می کند که حتی بیشتر از او مجرمانه تر هستند - و شروع به ترساندن او به جای بالعکس می کنند، ورق ها تغییر می کند.
یک کهنه سرباز آسیب دیده جنگ جهانی اول ماشینی می سازد تا از جنگ جلوگیری کند. هنگامی که دولت ماشین او را خراب می کند و جنگ جهانی دوم به طور فزاینده ای اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، مخترع در ناامیدی، ارواح مرده جنگ را برای اعتراض فرا می خواند.
فیلم "تأملات" به مضامین نظم، زیبایی و آشوب میپردازد. داستان فیلم در چهار بخش مجزا روایت میشود که شامل تلاشهای گروهی از جوانان برای اجرای نمایش در سارایوو و تلاشهای کارگردانی مسن برای تکمیل فیلمش میشود.
مادلین، پیشخدمت هتل و مادر یک پسر، با فرانسوا، دانشجوی ثروتمند، آشنا میشود. رابطهشان عمیق میشود، اما فرانسوا برای رهایی از چیزی، سرنوشت مادلین را به خود گره میزند.
در اکتبر سال 1967، در حین سفر به سانفرانسیسکو برای تبلیغ آخرین فیلم خود، آنیس واردا با یکی از اقوام خود که تا به حال نامش را هم نشنیده بود آشنا میشود. این عموی ناشناس در یک قایق زندگی میکند، نقاش است، سبک زندگی هیپیها را اتخاذ کرده و عاشق زندگی است....
فان چیزی جز یک زندگی روستایی آرام با زن و برادر شیرین و آسیب دیده مغزی که دوستش دارد نمی خواهد. با این حال، همسایههای حسود برای خود برنامههایی دارند.
هانری سوور، یک دامپزشک پنجاه ساله، توسط والدین، دوستان و روابط کاری خود مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. او با لوئیز در نرماندی می رود تا عشق کامل را زندگی کند. اما باز هم به نظر می رسد که مشکلات در انتظار اوست.
سیمون یک دروغگوی اجباری است. خانواده و همکارانش مداخله ای را سازماندهی می کنند اما به درگیری تبدیل می شود و سایمون همه چیز را انکار می کند. روز بعد، او در واقعیتی از خواب بیدار می شود که در آن همه دروغ های او اکنون به واقعیت ثابت شده اند.
سوفی، یک مدل جوان پرخاشگر، متوجه می شود که دوست پسرش قصد دارد او را به خاطر یک زن دیگر ترک کند. سوفی تصمیم می گیرد یا او را به دست آورد یا رقیبش را ترور کند. یک دکتر خوش تیپ (که اتفاقاً عاشق سوفی شده است) به او در طرح اول کمک می کند تا مجبور نباشد به دومی متوسل شود.
زوج طبقه کارگر آنتوان و آنتوانت رویای یک زندگی بهتر را در سر می پرورانند. آنتوانت در میان دفع مداوم توجه ناخواسته مردان، به ویژه خواربارفروش مسیو رولان، یک بلیط بخت آزمایی برنده می خرد. اما هنگامی که آنتوان بلیط خود را از فقر گم می کند، رویاهای آنها به نظر می رسد که همان ها باقی خواهند ماند.
لیندا وارگاس در یک بار کار می کند. او در این بار با اورتیز آشنا شده، او را اغوا کرده و سپس با پلیس تماس می گیرد و خودکشی می کند. اورتیز اکنون به عنوان مظنون اصلی قتل او به حساب می آید.