جک ایرلندی (گای پیرس) یک وکیل سابق جنایی است ، که در حال بازسازی زندگی خود پس از یک فاجعه است ، هر چند بسیار کند او مامور جمع آوری بدهی ها است، عاشق فوتبال ، توپ زن ، کارآموز نجاری و گاهی اقات هم عاشق و به طور کلی یک مرد کامل. در یک تماس تلفنی از مشتری سابق “دنی مکیلوپ(راسل سیمون) بدون هیچ صدایی ، جک متوجه می شود که دنی که در خطر مرگ هست ، او دوباره به صحنه باز می گردد و باید با گذشته تاریک خود روبه رو شود…
داستان در مورد سیمون، مردی عمیقاً مذهبی در قرن چهارم میلادی است که برای نزدیکی بیشتر به خدا بر فراز ستونی زندگی میکند. شیطان که خواهان بازگشت او به زمین است، تلاش میکند تا او را اغوا کند.
دختری که بعنوان قاتل یک پسر جوان شناخته شده بود، پس از گذراندن دوران درمان، به یک مدرسه اصلاح و تربیت میرود. در آنجا به به سمت پسری جذب میشود اما خبر ندارد که او یک فرشته است و آنها هزاران سال است که عاشق یکدیگر اند...
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 43 جایزه و نامزد دریافت 37 جایزه دیگر.
هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برایش گانگستر شدن مهم تر از رئیس جمهور آمریکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبیل های شیک و گران قیمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست. هنری کارش را به عنوان پادو شروع میکند اما علیرغم ریشه ایرلندی اش به تدریج پلکان قدرت را در خانواده مافیایی ایتالیایی تبار نیویورک طی میکند. او به همراه جیمی و تامی، دوستان دیگر گانگسترش، حلقه کوچک صمیمانه ای تشکیل میدهند که هیچ غریبه ای اجازه ورود به آن را ندارد...
داستان این پس از پخش شدن گازی سرما ساز در سطح کره زمین می باشد که با یخ بندان زمین تقریبا تمام زندگی های جاندارن کره ی زمین را نابود کرده است و حالا نجات یافتگان در قطاری بنام Snowpiercer درحال سفر می باشند که آن نیز طبقه بندی شده است . در این فیلم مشاهده می کنیم که افراد ساکن در طبقه پایین قطار تصمیم می گیرند تا در مقابل افراد پولدار و مرفح طبقه ی دیگر قطار شورش کنند و ...
در این قسمت دومینیک تورتو (دیزل) ، برایان اکانر (واکر) و بقیه اعضای خانواده شان به ادامه آخرین ماموریتشان در ایتالیا می پردازند ، جایی که لوک هابز (جانسون) در تعقیب آنها بود . همزمان با این ماجرا ، گروهی دیگر در لندن دست به سرقت چند ماشین و آشوب می زنند و هابز مجبور می شود به آنجا برود و آنها را دستگیر کند . بعد از آنکه مشخص می شود لتی (رودریگوئز) در سرقت لندن دست دارد ، تورتو هم قاطی ماجرا می شود ...
در سال ۱۸۸۸ در لندن، فقر و بدبختی باعث بوجود آمدن زندگیهای هولناکی در محله وايت چاپل شده است. در اين زمان فردی جنايتکار و بدنام به اسم «جک ريپر» در اين محله مشغول آدمکشی و از بين بردن زنان فاحشه است. يک بازرس اسکاتلنديارد به اسم «فرد آبرلين» (جانی دپ) با کمک همکارش «پيتر گادلی» در پی اين هستند که بفهمند اين قاتل زنجيره ای کيست و چرا اين زنان را بطور وحشيانه می کشد...
کاترین به طور تصادفی با نیک آشنا می شود و پس از یک تندباد عاشقانه، آن دو با هم ازدواج می کنند و کاترین به آپارتمان نیک نقل مکان می کند، اما پس از مدتی یک فرد مزاحم شروع به بازی های فکری عجیب با کاترین می کند و مشکلاتی را برایش بوجود می آورد...
«جان مارتلو» ( جوزف گوردن-لویت ) همه چیز در زندگی اش بر وقف مرادش است: آپارتمان، اتومبیل، خانواده. با این حال او از شرایط ناراضی است و به دنبال لذت بیشتری از زندگی می گردد. از این رو جان با دو زن متفاوت آشنا شده و بواسطه رابطه اش با آن دو درس های بزرگی در مورد زندگی و عشق می گیرد...
بازماندگان یک حادثه ی تصادف دریایی، توسط یک کشتی سیاه مرموز نجات پیدا کرده اند. این کشتی به طور ناگهانی از مه ظاهر شده است. آن ها نمی دانند که این کشتی در واقع یک کشتی شکنجه ی متعلق به نازی هاست که مدت زیادی در آب ها شناور بوده و ملوانان بی خبر را به دام می اندازد...
طوفان باعث میشود که برخی از خطوط برق بشکند و زمین را لمس کند و میلیونها کرم انسانخوار را از زمین بیرون بکشد و به شهر وارد کند، جایی که آنها به سرعت شروع به خوردن مردم محلی میکنند...