مایا دولیتل (کایلا پرات) در سفری به هالیوود برای کمک به چیهواهوای افسرده ستارههای مشهور، زمانی که برنامه تلویزیونی خود را به او پیشنهاد میکنند، درگیر زرق و برق و زرق و برق هالیوود میشود. اما با کمک همراه وفادارش لاکی، او میتواند نما را ببیند و به رویاهای خود برای کمک به حیوانات وفادار بماند.
مارو (ماریا دشان)، نوجوان مکزیکی دروننگر، آرزو دارد کسی او را درک کند. او روح خویشاوندی را در رومان (خوان پابلو د سانتیاگو)، پسر یک سیاستمدار محافظه کار (دانیل گیمنز کاچو) پیدا می کند که عصبانیت خود را در یک نمایش استعدادیابی مدرسه نشان می دهد...
بعد از عزیمت "روب سوفر"،یک فرشته مرگ دیگر ، به نام "کمرون کین" جای او را می گیرد. او تاجری است که هیچ اهمیتی به مردگان جدید نمی دهد. اما بعد از ارتباط "جرج" و "رجی" همه چیز به هم می ریزد...
دختر 21 سالهای پس از آزادی از زندان، با پچپچ همسایهها درباره خود و مشکلات خانوادگیاش مواجه میشود. او تصمیم میگیرد یک میلیون ین پول جمع کند، به مکانی که هیچکس او را نمیشناسد نقل مکان کند و این کار را بارها و بارها تکرار کند.
در حالی که تنها شش ماه از زندگی خود باقی مانده است، یک مرد 48 ساله (کوجی یاکوشو) ماموریتی را آغاز می کند تا دوباره با کسانی که به او ظلم کرده است ارتباط برقرار کند...
یک فارغ التحصیل درخشان پس از تلاش برای یافتن کار، یک بازاریاب تلفنی و پرستار بچه می شود. او با مادر کودک دوست می شود و او را با دنیای مراکز تماس بین المللی آشنا می کند...
داستان حول محور یک زن جوان میچرخد که تحت فشار روانی شدید یک فرد مرموز قرار میگیرد. این فرد مشکوک است که همسر این زن میلیونها دلار از یک باند جنایی دزدیده است.
یک کمدی/علمی-تخیلی/ماجراجویی در مورد سه بچه دبیرستانی که یک ماشین زمان 10 دقیقه ای اختراع می کنند تا دیگران را درست مثل خودشان از حقارتی که متحمل شده اند در امان نگه دارند ...
با نزدیک شدن یک سرقت بزرگ و خیانت همه جانبه، یک رئیس جنایتکار که مورد احترام همه است باید تمام هوش خیابانی و غریزه قاتل خود را برای مبارزه برای بقا فراخواند...
ماجرای پر فراز و نشیب رابطه یک پدر و دختر دور از هم، به پیست مسابقه اتومبیلرانی میرسد؛ جایی که این دو نفر در رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر مسابقه میدهند.
یک قاضی مشهور به منطقه زادگاهش، سالنتینو در جنوب ایتالیا برمی گردد و می فهمد که دوست قدیمی اش مرده و زنی که او دوستش داشت اکنون برای یک سازمان جنایی کار می کند...
اگث کلری نژادپرست با یک اختلال نادر در غدد قشر فوق کلیوی که باعث تیره شدن پوست می شود، آسیب دیده است. هنگامی که او توسط شرکتی استخدام می شود که افراد سفیدپوست را استخدام می کند، ضروری است که هویت واقعی او یک راز باقی بماند ...
یک اسکورت در یک بار کارائوکه برای جمع آوری پول تلاش می کند تا دخترش را به بیرون از شهر بفرستد تا با مادربزرگش زندگی کند و بدهی هایش را با دلالش تسویه کند. او با یک عکاس مسن نقل مکان می کند و به او کمک می کند تا آخرین آرزوهایش را برآورده کند...
چیبا هفت روز قبل از اینکه یک فرد با مرگ غیرمنتظره ای بمیرد ظاهر می شود. وظیفه او این است که فرد را به مدت هفت روز مشاهده کند و سپس تصمیم بگیرد که "اعدام" یا "عبور" کند...