در سال 1668، سرهنگ لهستانی میخائیل ولودییوفسکی که به تازگی به یک صومعه بازنشسته شده است، به خدمت فعالیت بازمیگردد و مسئول دفاعهای مرز شرقی لهستان در برابر حملات گروههای تاتار و ارتشهای عثمانی میشود...
تورا سان، یک دستفروش دوره گرد که بیست سال قبل از خانه پدرش بیرون رانده شد ، اما دوباره با عمه، عمو و خواهرش ساکورا ارتباط برقرار می کند. تورا در زندگی آنها خرابی ایجاد می کند...
جرالد اتلی، فروشندهی عتیقهجات شکستخورده، به خاطر اجاره عقبمانده از خانهاش بیرون انداخته میشود و شب را در خانه یک دوست میگذراند. دو روز بعد در محوطه یک فرودگاه به هوش میآید و خود را درگیر جاسوسی بینالمللی میبیند...
در یک اتاق اجاره ای، یک نقاشی از روی دیواری می افتد. مستاجر ساکن در این اتاق، نیلز، دانشجوی دکتری پزشکی است. او از داخل حفره ی دیوار به اتاقی که به نظر می رسد اتاق همسایه اش باشد نگاه می کند. چیزی که نیلز مشاهده می کند باعث می شود تمام کتاب هایی که خوانده است را فراموش کند...
یک دانشمند بیگانه و تیمش از سیاره در حال مرگ خود به زمین فرستاده می شوند تا با رها کردن هیولاهایی مانند خون آشام ها، گرگینه ها و مومیایی ها، جمعیت انسانی را نابود کنند تا زمین را به ارث ببرند...
اینگا، دختر نوجوانی است که برای دیدن خواهرش به استکهلم میرود. او در آنجا با سبک زندگی آزادانه خواهرش آشنا میشود و تحت تأثیر دوست پسر خواهرش قرار میگیرد.
داستان با تولد معجزه آسای Macunaima برای پیرزنی در یک جنگل کوچک آغاز می شود. او که به طور کامل به دنیا آمده است، هدف زندگی خود را کشف می کند که او و خانواده و پیروانش را به سفری به شهر بزرگ هدایت می کند...
یک راهزن یک مارشال را میدزدد که نقشهای را دیده است که یک رگ طلا را در سرزمینهای هندی نشان میدهد، اما گروههای دیگر نیز به دنبال آن هستند، در حالی که آپاچیها سعی میکنند مکان مخفی نگه دارند.