جیسون، دختری بیست و چند ساله، در تلاش است تا با فقدان مادرش و اعتیاد روزافزون پدرش به الکل کنار بیاید. او که با همسایهای خشن و زندگی عاطفی آشفته روبرو است، از کمک یک شَمَن محلی استفاده میکند.
یک ستاره شبکههای اجتماعی در جنگلهای کارولینای شمالی ناپدید میشود و دوستانش به دنبال یافتن او هستند. نادیده گرفتن افسانه سرزمین نفرینشده فقط اولین اشتباه آنها بود.
دختر جوانی که از اسکیزوفرنی زودهنگام رنج میبرد، پس از بازگشت به خانه دوران کودکی خود در روستایی، با عروسکی عجیب روبرو میشود که اتفاقات غیرطبیعی را برای او رقم میزند.
داریا پس از اولین ملاقات با مارک ناپدید میشود و او در یک بیمارستان روانی پیدا میشود. مارک مظنون است که شرکتهای دارویی قدرتمندی در این ماجرا دخیل باشند، اما حقیقت میتواند بسیار هولناکتر از تصورات او باشد.
لیا، طراح جلد کتاب، وانمود میکند که نویسندهی واقعی رمان عاشقانهی پرفروشی است که در واقع توسط رماننویس متکبر ادبی به نام مایکل نوشته شده است. او هرگز انتظار پیدا کردن عشق را برای خود ندارد.
ازدواج نیلگون به دلیل طلسم شدن خانوادهاش توسط یک جن ممنوع است، اما او بیتوجه به هشدارها ازدواج میکند و زندگیاش به کابوسی تبدیل میشود. نیلگون و خانوادهاش با راهنمایی جادوگری به نام جناب سحر، سفری عرفانی و پرخطر را برای حل مشکل خود آغاز میکنند.
الین در سرویس دوستیابی "ابدیت" ثبتنام میکند، اما اولین ملاقاتش با ویل فاجعهبار است. هر دوی آنها از این سرویس ناراضی هستند و تصمیم میگیرند تا پول خود را پس بگیرند.
آلیسا جنسن، که به تازگی زندگی مشترک خود را آغاز کرده، هیاهوی منهتن را رها کرده و به آرامش حومه شهر کنتیکت پناه برده است. اما در این سکوت ناگهانی، صداهای عجیبی به گوشش میرسد و گویی سایهای همیشگی او را زیر نظر دارد.
با داستانی نفسگیر و پر از هیجان و توطئهای که تا لحظه آخر شما را در ابهام نگه میدارد، "دانهها" یک فیلم روانشناختی است که به اعماق عشق، وسواس و کشف رازهایی که بهتر است پنهان بمانند، شیرجه میزند.
پنج کودک که از یکدیگر جدا افتادهاند، با برنامهای از پدربزرگ خود به قلعهای میروند و در آنجا در یک بازی مرموز شرکت میکنند. در این بازی، کودکان ضمن سرگرم شدن، از پدربزرگشان درسهایی در مورد زندگی میآموزند.
سه دانشجوی جامعهشناسی با استفاده از بودجهی دولتی برای انجام پژوهشی در زمینهی فولکلور، به روستایی دورافتاده سفر میکنند. هدف آنها بررسی ritual of exorcism است که سالها پیش در آن روستا رخ داده و منجر به مرگ دختری جوان شده است.
هنگامی که کلانتر بیل آبرامز در طول یک توقف معمول ترافیک مورد حمله قرار می گیرد، قاتل بالقوه او را برای مرگ رها می کند و با استفاده از اسلحه، نشان و وسیله نقلیه خود ساکنان یک شهر کوچک بیابانی را به وحشت می اندازد.
بارِس، جوانی است که برای ادامه زندگی به انواع روشهای فریب متوسل میشود. ریشه این رفتارها در آسیبهایی دیده میشود که در گذشته تجربه کرده است. با این حال، رازهای بزرگتری از آنچه که به نظر میرسد در زندگی او وجود دارد.
کاسپر، جسپر و جاناتان، سه دزد خلاق، به همراه شیر همیشه گرسنهشان، در شهر کوچک کاردمومه زندگی میکنند. در این شهر، یک پلیس عادل و مهربان و عمه سفت و سخت سوفی زندگی میکنند.
یک عکاس که مصمم است با ثبت عکسی نادر از یک دانه برف دوازده ضلعی، نمایشگاه خود را کامل کند، از دوست دوران کودکی خود کمک میگیرد و آنها راهی سفری میشوند که هرگز فراموشش نخواهند کرد.