هالا 19 ساله از منبج در شمال سوریه در آن سوی رود فرات می گریزد و به ارتش کرد می رسد. پس از آموزش، او به عنوان افسر پلیس به زادگاهش باز می گردد تا خواهران کوچکترش را نجات دهد...
به عنوان یک سیاستمدار، جو سانگ سوک (را میران) برای چهارمین بار به عنوان عضوی از مجمع ملی نامزد شد. جو سانگ سوک پس از دیدن مادربزرگش نتوانست دروغی بگوید. اکنون جو سانگ سوک تلاش می کند به دنیای سیاسی بازگردد...
پیکینا مردی معمولی و خشن است که احساس میکند میتواند لیلیانا، زیباترین زن دفتری را که در آن کار میکند، به دست آورد. در حالی که آنها در جشن کریسمس هستند، لیلیانا به پیکینا کاملاً روشن می گوید که تنها راه برای بودن با او این است که پیکینا آخرین مرد روی زمین باشد. از بدبختی او، هنگامی که روز بعد از خواب بیدار می شود، متوجه می شود که تمام بشریت از این سیاره ناپدید شده است، به جز پیکینا...
سارا و دایهاش یاریسا رابطهای دارند که به نظر میرسد فراتر از شرایط طبقاتیشان است: آنها نزدیکترین چیز به یک دختر-مادر هستند، اما یک حادثه وفاداری صمیمی آنها و این توهم معصومانه را آزمایش میکند که هیچ چیز نمیتواند آنها را از هم جدا کند...
گروهی ناکارآمد از بقاهای ناخواسته در پناهگاهی غوطه ور می شوند تا برای روز قیامت آماده شوند. اما آیا خودشیفتگی، هذیان ها و حسادت های آنها در نهایت آنها را قبل از رویای مدت ها انتظارشان برای یک فاجعه جهانی به کشتن خواهد داد؟..
درست قبل از پخش زنده یک نمایش رادیویی، یک بازیگر زن تصمیم می گیرد نام شخصیت خود را تغییر دهد.که باعث میشود در زمانی که نمایشنامه به صورت زنده روی آنتن میرود، متننامه تغییرات مستمری داشته باشد...
«مونیکا» یک معلم، و «استیو» یک عکاس است. آن ها بیشتر از دو سال است که با هم رابطه دارند. بعد از مشاجره ای که میان آن ها رخ میدهد، در حالی که بنظر میرسد رابطه شان برای همیشه به پایان رسیده، استیو به مونیکا پیشنهاد ازدواج می دهد...
وقتی میراث ثروتمند یک زن به دلیل ورشکستگی مختل می شود، او سعی می کند با راه اندازی یک سرویس تاکسی بدهی های خود را تسویه کند. با این حال، او مسیری برای کشف خود در میان بررسی های سخت واقعیت ترسیم می کند....