یک پیانیست و یک نویسنده که هر دو از بحران خلاقیت رنج میبرند، برای رهایی از این وضعیت تصمیم میگیرند تا زندگی یکدیگر را تجربه کنند. این تعویض نقش، آنها را در موقعیتی کاملاً جدید و غیرمنتظره قرار میدهد.
تارا که اکنون در ایالت مونتانا ساکن شده و با کابوی بوون نامزد کرده، برای پیوند دادن زندگیهای خانوادگی خود تلاش میکند، اما به نظر میرسد ادغام این دو خانواده چالشی بزرگتر از آن چیزی باشد که تصور میکردند.
بردی مور، با آشکار شدن اسرار خانواده اش، دنیایش شروع به فروپاشی می کند. او برای نجات میراث خود، باید غروری را که او را از دخترش دور کرده است، رها کند...
پایپر برای شروعی تازه به نیویورک نقل مکان می کند، در آنجا با آستین یک نویسنده آشنا می شود. جادوی فصل پاییز آنها را به هم نزدیک می کند. آنها در یک پروژه کتاب کودکان با هم همکاری می کنند که ...
اما 15 ساله پس از مرگ پدرش، اکنون با خالهاش آنجلا زندگی میکند و دبیرستان را سپری می کند . با این حال، شوهر آنجلا شروع به مشکوک شدن می کند که اما ممکن است آنقدرها هم که به نظر می رسد مظلوم نباشد، و به نظر می رسد یک دختر جدید در مدرسه از رازهای او آگاه است...
از آنجایی که هانا و مایک در نامزدیشان تلاش می کنند در مشاغل پرمشغله خود تعادل برقرار کنند، یک قتل در یک باشگاه ورزشی 24 ساعته برنامه ریزی عروسی آنها را پیچیده می کند...
یک مادر جوان پس از تصادف وحشتناکی که به حافظهاش آسیب میزند، سعی میکند تکهها را کنار هم بچیند، اما به زودی شروع به شک میکند که بیاحتیاطی شوهرش باعث رنج او شده است و ممکن است تمام خانوادهاش همچنان در خطر باشند...
مادری پی می برد که پرستار بچه ای که او را به سهل انگاری در نگهداری از فرزندش متهم کرده، دوست دختر جدید شوهر سابقش است. او برای اثبات بی گناهی خود و برملا کردن مقصر اصلی، پا به فرار می گذارد.
لیلی، طراح داخلی، برای کمک به عمه مگی به شهر خود بازمیگردد و در آنجا با مارکوس، خلبان هواپیمای دریایی آشنا میشود. این آشنایی دیدگاه لیلی را نسبت به مفهوم "خانه" تغییر میدهد و به او میآموزد که خانه، همان جایی است که قلب انسان در آن آرام میگیرد.
هیلی دین اطمینان دارد که پاولینا دیاورازیو، دادستان منطقه، مرتکب قتل مردی که پیشتر به حبس ابد محکوم کرده بود، نشده است. او باید با تمام توان خود در برابر شواهدی که هر روز بیشتر میشود، بیگناهی پاولینا را اثبات کند.
جوی، زنی موفق در کارش، درست هنگام نزدیک شدن تعطیلات و امید به ترفیع، ناچار به بازگشت به شهر زادگاهش و کمک به عمهاش میشود. در آنجا، به طور غیرمنتظرهای با عشق قدیمیاش، بن، روبهرو میگردد...
یک هم اتاقی جدید انتقام جو و روان پریش سعی می کند یک دانشجوی بی گناه را متقاعد کند تا با استفاده از مواد مخدر، پارانویا و دستکاری زندگی اش را به آرامی نابود کند تا خودکشی کند...
فیلم کوهستانی بین ما ، داستان دو غریبه را دنبال میکند که هواپیمای آنها در حادثهای دلخراش سقوط کرده است. این دو باید با یکدیگر همراه شوند تا از خطرات این کوهستان دورافتاده و پوشیده از برف جان سالم به در ببرند. اما…
این فیلم نگاهی نگران کننده به برنامه های رئالیتی تلویزیون دارد. در یک رئالیتی شوی جذاب و هیجان انگیز، شرکت کننده ها برای لذت بردن مردم، جان خود را به خطر می اندازند و...
یک جراح جوان که دارای اوتیسم و سندرم ساوانت است به بخش کودکان یک بیمارستان معتبر منتقل میشود. ،سوال اصلی اینجاست که آیا کسی که نمی تواند با مردم حرف بزند آیا میتواند جان آنها را نجات بدهد؟
“لکس” دختر یتیمی است که در خانهی نگهداری از فرزندان بیسرپرست زندگی میکند. او در سن شانزده سالگی تصمیم میگیرد که از زندگی در خانههای دیگران خلاص شود و با دوستانش زندگی کند؛ اما برای این کار احتیاج به اجازهی والدینش دارد. پس با زحمت زیاد پدر خود را که “بیز” نام دارد پیدا میکند. پدر او هم مانند تینایجرها با دوستان خود در محل کارش (بار) زندگی میکند. پدرش وقتی میفهمد که دختری دارد، متعجب میشود. اما چیز دیگری که عجیب است، این است که مادر دخترک کسی نیست جز “کیت کاسادی”؛ که ستارهی یک برنامهی رادیویی است و آن برنامه مورد علاقهی “لکس” است.
بعد از 7 سال و بزرگ شدن فرزند مایکل اسکافیلد ، داستان از آن جایی شروع می شود که “تی بَگ” با یک مدرک می خواهد به لینکولن ثابت کند که مایکل هنوز زنده است. بعد از تحقیقاتشان لینکولن رد پای برادر خود را در یک زندان دورافتاده پیدا می کند و برای نجات او به سفری خطرناک می رود...
سریالی کمدی، به سبک شرلوک هلمزی و پر از شوخی ها و دیوانگی های خنده دار که می تواند ساعت ها شما را سرگرم کند. اگر دنبال سریالی کمدی و جنایی می گردید این سریال را از دست ندهید.شاون اسپنسر که حافظه ی تصویری، غریضه ی کارآگاهی و دقت بسیار بالایی دارد بعد کمک به پلیس برای حل یک پرونده، متهم به شریک جرم بودن می شود. شاون برای این که به زندان نیفتد و راز خود را برملا نکند ادعا می کند که غیبگو است و با عالم ارواح ارتباط دارد و از این راه اطلاعات خود را به دست می آورد. شاون به همراه بهترین دوستش گاس که فروشنده ی دارو و لوازم پزشکی است، دفتر کارآگاه خصوصی غیبگوی Psych را تاسیس می کند و از آن به بعد در حل پرونده های جنایی به پلیس کمک می کند...