اورن مردی خودخواه و راحت طلب است که بزودی قصد بازنشستگی دارد اما ناگهان پسرش که سالهاست با وی قطع رابطه کرده نزد او می آید و نوه ۹ ساله اش را هم به پدربزرگش معرفی می کند. اورن که حالا باید از این بچه ۹ ساله نگهداری کند دست به دامان خانم مهربان همسایه اش می شود اما…
این فیلم که براساس یک داستان واقعی ساخته شده، روایت گر داستان دلفینی است که در یک تله انسانی گرفتار شد و متاسفانه بر اثر این حادثه دم خود را از دست داد. بعد از این حادثه، نیروهای انسانی که برای نجات این دلفین به منطقه سفر کرده بودند موفق شدند تا او را از چنگ این تله آزاد کنند اما این دلفین بدون دم، تقریباً هیچ کاری نمی توانست انجام دهد. بنابراین گروهی از متخصصان تصمیم گرفتند تا دمی مصنوعی برای او بسازند و ...
داستان این فیلم برگرفته از دو زندگینامه ی جداگانه ست. فیلم زندگی دو زن را نشان می دهد که از لحاظ زمانی و مکانی با یکدیگر فاصله دارند و هر دو در زندگی به پوچی و بی هدفی رسیده اند ولی در نهایت در می یابند که با ترکیبی از عشق، شجاعت و جسارت هر چیزی امکان پذیر است...
دیوید دریتون یک نقاش است که بهمراه پسرش بیلی در یک شهر کوچک زندگی می کند. او یکروز که مشغول کار در گالری نقاشی می باشد ناگهان طوفان مهیبی باعث شکستن یک درخت و افتادن آن بر روی پنجره استدیو می شود. دیوید با دیدن این شرایط بهمراه بیلی و همسایه شان برنت عازم مرکز شهر می شود تا از فروشگاه مرکزی مقداری مایحتاج ضروری برای مقابله با طوفان خریداری کند. در همین موقع مه عجیب و مرموزی شهر را فرا می گیرد و رفته رفته غلیظ تر می شود. دیوید و سایر افرادی که در فروشگاه هستند ناگهان با مردی با سر و وضع خونین مواجه می شوند که سراسیمه وارد فروشگاه می شود. در ادامه آنها متوجه می شوند که موجودات خطرناکی در مه وجود دارند که انسانها را مورد حمله قرار می دهند. دیوید در این شرایط می کوشد تا همه را آرام کرده و راه حلی منطقی برای این موضوع پیدا کند اما زنی به اسم کارمودی معتقد است که خداوند بخاطر گناهان آنها این بلا را بر سر آنها نازل کرده است…
وایتلی استریبر به همراه خانواده و چند تن از دوستانش به خانه جنگلیشان برای تعطیلات می روند. آنها در آنجا متوجه چند رخ داد عجیب و غریب می شوند، آیا پای موجودات فضایی در میان است؟...
یک نویسنده جوان سرخورده ای که در شهر نیویورک زندگی می کند به مواد مخدر و مشروبات الکلی روی می آورد تا خاطرات مادر مرده و همسرش را که از او جدا شده است را پنهان کند...
نمایشنامه نویس جیسون کارمایکل (دادلی مور) در روز عروسی خود با الیسون سنت جیمز ثروتمند (جانت ایلبر) با معلم فیبی کرادوک (مری استینبرگن) ملاقات می کند و پیشنهاد همکاری می دهد. در طول سالها، کمدیهای آنها در برادوی به موفقیت میرسند، در حالی که جیسون و فیبی سعی میکنند از دنبال کردن آنها اجتناب کنند...
کلانتر “اونیل” به مستعمره معدنچیان در یکی از قمرهای مشتری فرستاده می شود.در مدت تصدی او،معدنچیان یکی پس از دیگری کشته می شوند.وقتی او شروع به تحقیق می کند متوجه نقطه مشترکی بین همه مرگها می شود…
پس از این که «فدورا» (کلر)، ستاره ی معمایی و افسانه ای سینما خودش را جلوی قطار می اندازد، «بری دتوایلر» (هولدن) تهیه کننده ی هالیوودی برای آخرین دیدار با جسد او به پاریس می رود و به یاد می آورد که چطور دو هفته ی پیش کوشیده بوده تا او را از انزوا درآورد و به بازی در نسخه ای از «آنا کارنینا» ترغیب کند…
"هربرت باک" رئیس یکی از بخشهای یک بیمارستان بزرگ است. همسرش او را ترک کرده و هر دو فرزندش او را طرد کرده اند. وقتی بیماران از درمان اشتباهی که بیمارستان به آنها می دهد می میرند او به فکر خودکشی می افتد، اما...
داستان چهار زن نیویورکی را در دهه 1990 دنبال می کند که در مورد روابط عاطفی خود با یکدیگر صحبت می کنند و با چالش های زندگی زنانه در آن زمان دست و پنجه نرم می کنند.
برندا جانسون، معاون رئیس پلیس، بخش اولویت بندی قتل لس آنجلس را با سبکی غیرمتعارف اداره می کند. توانایی ذاتی او در خواندن مردم و گرفتن اعترافات به او و تیمش کمک می کند تا سخت ترین و حساس ترین پرونده های شهر را حل کنند.
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...