به دنبال ناپدید شدن خواهرش، زنی سرخپوست که در کار کلاهبرداری است، خواهرزاده خود را از خانه پدربزرگ و مادربزرگ سفیدپوستش میرباید و با او به سوی گردهمایی ایالتی رهسپار میشود تا تنها بازماندگان خانوادهاش را در کنار هم نگه دارد.
کول بِیرد که برای مقابله با انتظارات پدرش به اندازه کافی قوی نبوده ، عشق واقعی، بهترین دوست و زندگی شهری کوچک خود را ترک می کند تا به یک حرفه حقوقی بپردازد...
ریچارد بوکا ، تحلیلگر داده های وال استریت ، در آگوست 2007 در آپارتمان پنت هاوس خود دچار یک خرابی روانی می شود. مدلهای رایانه ای او ، مانند گروهی از پشه ها که در آپارتمان خود پرورش می دهند ، رفتارهای نامنظمی دارند...
اسکوبی دو و گروهش از عموی فرد دیدن می کنند تا در مورد یک مسافرخانه جنون زده دوران استعمار که او در تلاش است آن را به یک تفرجگاه تبدیل کند ، تحقیق کنند...
فلش نیروی سرعت را برای قرار دادن به یک حلقه زمان هدایت می کند که او را مجبور می کند همان روز دوباره و دوباره زنده بماند. فلش باید راهی برای بازگرداندن زمان پیدا کند و قبل از اینکه همه چیز از بین برود بدترین دشمن خود را پیدا کند ...
پی ماهی بسیار قدرتمند است و به راحتی میتواند با کوسهها و هر موجود شکارچی دیگری بجنگد. اما زمانی که کوسهها تهدید میکنند که به زودی حمله خواهند کرد، او در شرایطی سخت قرار میگیرد...
«هشر» (جزف گوردن لویت) یک مرد تنها و منزوی است. او از همه چیز و همه کس تنفر دارد. به موهای بلند روغنی اش و خالکوبی هایش خوش است. کم غذا می خورد و بیشتر سیگار دود می کند. او در ون خودش زندگی می کند، تا اینکه با پسرچه ای بنام «تی جی» آشنا می شود...
میان وعده، چرت زدن، مبارزه با بیگانگان - همه اینها در یک روز کار برای گارفیلد است! یک دقیقه، گارفیلد و دوستانش مشغول آشپزی هستند، دقیقه بعد، آنها درگیر یک جنگ فوق العاده با یک بیگانه شوم و ارتش زامبی های او هستند!..
در شهر میسوری متعلق به دهه 1950، زمانی که خواهر شوهر از پناهگاه محلی آزاد می شود و برای زندگی با خانواده می آید، زندگی یک زن و شوهر به آشوب کشیده می شود...
وقتی آدام سیمور "کویر اردک"، عاشق داکشتاین شد ، استیفن آرلو "آشکارا" گاتور (کوین مایکل ریچاردسون) را دوست داشت اما در نهایت با لولا بوذارد (جکی هافمن) ازدواج کرد...
"استیوی" کودک دیوانه خانواده "گریفین" با خودش از زمان آینده برخورد می کند.او متوجه می شود تصویر آینده اش به دلیل یک تجربه نزدیک به مرگ آنچیزی نیست که پیش بینی کرده بود...
داستان فیلم درباره "گریسی هارت" مامور FBI است. پس از موفقیت او در دستگیری تروریست ها در مراسم ملکه زیبایی، از او در مراسم های گوناگون تجلیل میشود تا اینکه دوستان او به نامهای "شرلی" و "استن" در لاس وگاس ربوده میشوند. اکنون او تمام تلاش خود را برای نجات آنها از دست ربایندگان انجام میدهد و این در حالیست که...
در سرویس سازمان اطلاعات بین المللی (ایسا) که یک دفتر جاسوسی بین المللیه، بحران های جهانی فرصتی هستش برای کارمندای رده بالای این شرکت تا به هر نحوی همدیگه رو بپیچونن و بهم خیانت کنن. وسط این همه بریز و بپاش یه جاسوس ماهر و شیک به اسم “استرلینگ آرچر” وجود داره…
فرار یک ربات فوق العاده که اتفاقا شبیه یک دختر نوجوان است که سعی می کند بین مشکلات نوجوانان تعادل برقرار کند در حالی که سعی می کند جهان را از خطر نجات دهد.
داستان درباره چارلی یک دختر نوجوان عادی و بن که عاشق چارلی است و این راز را خوب حفظ نکرده، حالا جانش را از دست داده است. ولی مرگ نمی تواند جلوی عشق این دو نفر را بگیرد. البته ممکن است هم بگیرد.
این سریال دو دوست صمیمی 15 ساله به نامهای گری و جوئل را دنبال میکند که سعی میکنند در زندگی نوجوانی حرکت کنند و در عین حال سعی میکنند کار درست را بدون کمک والدین انجام دهند.
سریال "دفاع از جیکوب" داستان "اندی باربر" (کریس ایوانز)، پدر "جیکوب" و دستیار دادستان منطقه را دنبال میکند که پسر ۱۴ سالهاش متهم به قتل شده و او در حال دست و پنجه نرم کردن با عشق بدون شرطش به پسرش و همچنین تعهد به اجرای قانون است ...
سه موجود بیگانه جوان با توانایی تشکیل یک جنگجوی رباتیک غولپیکر تلاش میکنند تا در حومه شهر ترکیب شوند، همگی در حالی که با نیروهای ظالمی که دنیای خانهشان را ویران کردهاند، میجنگند.
داستان در مورد یک پدر خانواده پنج نفره است که از وقتی همسرش رفته است سر کار ، باید مسئولیت های خانه و مراقبت از سه تا دخترهای ۱۴ ، ۱۷ و ۲۲ ساله اش را بعهده بگیرد . در این حین ماجراهای جالبی برایشان پیش می آید...
این سریال یه سریال اجتماعی- اخلاقی با نوعی کمدی زیبا و دلنشینه . برخلاف سریالهایی مثله قهرمانان , فرینگ و غیره...که بیشتر مضمونی علمی تخیلی دارن ، این سریال به نوعی دیدی واقعی به جامعه داره و در نگاهی طنز به دغدغه های دو خواهر میپردازه که دیدی کاملا متفاوت به جامعه دارن . نوع لباس پوشیدن , اهدافی که دنبالشن و خلاصه از همه چیز با هم تفاوت دارن ولی در زمانهایی کاملا بهم نزدیک میشن و در کنار هم قرار میگیرن ...
داستان این سریال در مورد پیر زنی به نام Ruth (با بازی کیتی بیتس) می باشد که تصمیم میگیرد داروخانه ی محلی خود را تاسیس کند. برای اداره کردن این داروخانه، او پسر تازه فارغ التحصیل اش و همچنین تیمی از نیروهای جوان را استخدام می کند تا در لس آنجلس به او کمک کنند اما...
سریال داستان پسری است به اسم "ند". "ند" ۹ سالشه که متوجه میشود توانایی خارقالعادهای دارد: میتواند موجودات مرده را تنها با یک بار لمس کردن زنده کند . "ند" اما خبر از محدودیتهای این موهبت نداره. همان روز مادر "ند" میمیرد و ند هم زندهاش میکند. یکدقیقهی بعد پدر دختر همسایه میمیرد. شب موقعی که مادرش میبوسدش، مادرش هم میمیرد. محدودیتها اینهاست: ۱- اولین تماس زنده میکند و دومین تماس جان رو میگیرد، برای همیشه. ۲- اگه موجودی را که زنده کرده ظرف یک دقیقه دوباره برنگرداند یکی دیگر به جاش خواهد مرد. "ند" البته عاشق دختر همسایه هم بوده. ۱۸ سال بعد، "ند" شده یک pie-maker موفق و منزوی. تقریبا با هیچ کس رابطهای ندارد. یه کارآگاه خصوصی به اسم "امرسون کد " اتفاقی متوجه توانایی ند میشود و با هم شروع به کار میکنند، به این شکل که "امرسون" پروندههای قتل رو پیدا میکند، "ند" هم با زنده کردن مقتول و پرسیدن چندتا سوال به حل پرونده کمک میکند. یکی از پروندهها مربوط میشود به قتل دختری روی قایق تفریحی. دختری به اسم "چارلوت چاک چارلز" دختر همسایهی "ند"، عشق دوران کودکیش که پدرش را اتفاقی کشته بود...