Rune Balot که از حمله مرگبار به مقر آنها نجات یافت، پناهگاه موقتی در بهشت یک آزمایشگاه با فناوری پیشرفته پیدا می کند که در آن پروتکل Scramble 09 سرچشمه گرفته است.
هزاران سال پیش، آلفا پوکمون آرسیوس افسانهای به زمین آمد تا جواهر زندگی را که به مردی به نام داموس قرض داده بود، پس بگیرد - اما داموس به آن خیانت کرده و با ارتش بزرگی از پوکمون به آرسیوس حمله می کند...
آینده کره زمین توسط موجوداتی هیولا شکل که به «فرشته» معروف هستند، تهدید می شود. یک سازمان امنیتی بنام NERV برای مقابله با این تهدید گروهی از خلبانان جوان را به کار گرفته است...
زیر حملات دائمی فرشتگان،"نرو" دو خلبان جدید را معرفی می کند،"ماکینامی" اسرارآمیز و "آسوکا" قدرتمند.در همین حین "گندو ایکاری" و "سیل" پروژه ای مخفی را پیش می برند و...
هنگامی که یک پوکمون جدید ظاهر می شود که قادر به ایجاد ابعاد موازی است، به اش کچام و دوستانش بستگی دارد که مانع از استفاده یک غریبه مرموز از قدرت آن برای شیطان شوند!..
2- شهری آرام و زیبا زمانی که دو پوکمون قدرتمند، دیالگا و پالکیا، با هم برخورد میکنند و میجنگند، به هرج و مرج کشیده میشود. این دو پوکمون ابعاد زمان و مکان را تحریف میکنند. تنها امید، دارکرای ، یک پوکمون سایهای است که توسط مردم شهر طرد شده است...
دستگاهی که گروهی از دکتران متخصص از آن برای ورود به رویاهای بیمارانشان استفاده می کرده اند دزدیده شده و ممکن است از آن برای مقاصد شومی استفاده شود. هرج و مرج همه جا را فرا گرفته، و تنها یک دکتر زن بنام «پاپریکا» است که می تواند به این وضعیت پایان دهد...
قهرمانان ما باید از شاهزاده دریا، مانافی، از شر دزد دریایی فانتوم محافظت کنند و با کمک مردم آب و جکی پوکمون رنجر، پوکمون جوان را به معبد دریا برگردانند...
دو دوست با هم دعوا میکنند. معلم آنها رفتار عجیبی دارد. یک باستانشناس شش ضلعی را در خرابههای یک تمدن باستانی میبیند. یک شیء ناشناس در حال نزدیک شدن به زمین است...
دی پسر کنت دراکولا پادشاه افسانه ای خون اشام ها است . او نیمه خون اشام و و نیمه انسان است زیرا مادرش انسانی معمولی بوده. دی به عنوان شکارچی خون اشامان به شکار خون اشام های خبیث میپردازد...
یک کامیون که حامل تانکری است در حال عبور از بزرگراه مورد حمله هلیکوپتری ناشناس قرار می گیرد و تانکر آن منفجر میشود. غافل از اینکه داخل آن تانکر پر از نوعی ویروس بسیار مهلک بوده. حالا این ویروس در تمام سطح شهر پخش شده و جان افراد را تهدید می کند. دولت برای خرابکاری که عامل این فاجعه است جایزه ای تعیین می کند، و یک جایزه بگیر بنام «بیباپ» برای گرفتن آن دست به کار می شود...
خدمه کلاه حصیری در حال استراحت در یک ساحل هستند که متوجه می شوند کشتی آنها ربوده شده است. آنها با دو نفر به نام برادران دزد مواجه می شوند که به آنها می گویند دزدان دریایی ترامپ کیودای کشتی آنها را دزدیده اند. آنها نامی را در جزیره ترامپ کیودای ربوده و کلاه حصیری لوفی را نیز می گیرند. آنها برای نجات نامی و بازیابی کشتی و لوفی به جزیره ترامپ کیودای سفر می کنند.
یک فیلمساز سرخورده با دختر جوانی روبرو می شود که هر روز مراسمی دارد که «فردا تولد من است» را تکرار می کند. او سعی می کند از طریق دوربین فیلمبرداری خود با او ارتباط برقرار کند...
کودو شینچی یک کارآگاه هفده ساله دبیرستانیه که مردم اونو شرلوک هلمز جدید میدونن. اگر چه اون یک شب بعد از ملاقاتی که با معشوقه ی دوران بچگیش ( ران ) داشت ، شاهد یه معامله غیر قانونی بود . توسط معامله کننده ها گیر افتاد و بیهوش و به او دارویی تززیق دادند که قرار بود اونو بکشتش … اما او بیدار شد و خودش رو یه پسر بچه هفت ساله دید . و برای این که کسی که باهاش این کارو کرده پیدا و دستگیر کنه هویت خودش رو رو مخفی کرد و با ران زندگی خودش رو شروع کرد . پدر ران یک کارآگاه بی عرضه است که توسط شینچی به یک مرد معروف و مشهور تبدیل میشه ولی ...
در سال ۲۰۵۲ میلادی، جهان در صلحی بیسابقه به سر میبرد که داروی مُسکن «هاپونا»، ساختهی دکتر عصبشناس، اسکینر، نقشی اساسی در برقراری آن داشت. هاپونا که به عنوان یک «داروی معجزهآسا» بدون هیچ عارضهی جانبی شناخته میشد، به سرعت در سراسر جهان توزیع گشت و انسانها را از درد رهایی بخشید. اما روزی، خالق این دارو، دکتر اسکینر، به طور ناگهانی ناپدید شد و کسی از محل اختفای او خبر نداشت. سه سال بعد، اسکینر دوباره ظاهر شد، اما این بار نه به عنوان یک ناجی، بلکه همچون اهریمنی که قصد نابودی جهان را در سر داشت. فاش شد که هاپونا در حقیقت دامی مرگبار بوده و مصرفکنندگان آن پس از سه سال به بیماری لاعلاجی مبتلا شده و جان خود را از دست خواهند داد. اسکینر پیامی برای جهانیان فرستاد: «تنها ۳۰ روز فرصت باقیست. اگر تا پیش از پایان این مهلت مرا بیابید، بشریت شانس بقا خواهد داشت.» تنها امید باقیمانده برای انسانها، دستیابی به تنها واکسن موجود است که در دستان اسکینر قرار دارد و شرط او برای تحویل آن، پیدا کردن خودش است. به منظور مقابله با این توطئهی هولناک، پنج مامور زبده از نقاط مختلف جهان گرد هم آمده و تیمی ویژه تحت عنوان «لازاروس» تشکیل دادهاند. آیا آنها موفق به نجات بشریت خواهند شد؟ و نیت واقعی اسکینر از این اقدامات چیست؟
توی سال ۲۰۷۱، آدما با یه فناوری به اسم «دروازههای فضای تفاوت فاز» کل منظومه شمسی رو گرفتن. اما یه حادثه وحشتناک موقع ساخت این دروازهها زمین و ماه رو خراب کرد، پر از تشعشع شدن و بیشتر مردم مجبور شدن به سیارههای دیگه پناه ببرن. هر جا آدما برن، خلافکارا هم دنبالشون میان، واسه همین همیشه به آدمایی نیازه که این خلافکارا رو گیر بندازن. پلیس جدید منظومه شمسی یه سیستم جایزه گذاشت، شبیه همون چیزی که توی غرب وحشی بود. «کابوی بیباپ» قصه چهار نفره که توی سفینه بیباپ زندگی میکنن و با شکار جایزهبگیرا بهسختی روزگار میگذرونن.
واتارو ده ساله یک پسر معمولی است که بعد از مدرسه به دنیای دیگری می رود. او در آنجا خلبان یک ربات بزرگ و خندان می شود و برای نجات جهان از ظلم یک جادوگر شیطانی می جنگد. این سریال در ژاپن بسیار محبوب بود و بعداً با عنوان "Chou Majin Eiyuuden Wataru" بازسازی شد.
در سال ۲۰۱۵ نیمی از جمعیت نژاد بشر مرده اند و بازماندگان با داوری وحشتناکی از طرف موجودات بزرگ و بسیار قدررتمندی بنام Angels روبرو هستند. Angels ها قرار بود که روح انسانهای مرده باشند. اما این تفکر اشتباه است و آنها در دنیایی از توازن و سعادت همیشگی زندگی نمیکنند بلکه آنها در دنیای ما زندگی میکنند آن هم با هدف نابود کردن نسل بشر. ماشینهای بزرگ و زنده ای بنام Evangelion برای مبارزه و کشتن این هیولاها ساخته شده، اما این ماشینها وحشی و رام نشدنی هستند و برای اینکه این ماشینها بدرستی کار کنند باید یک خلبان با جنبه های روحی و روانی مناسب پیدا شود. به این منظور در داخل Tokyo درون مرکز فرماندهی سازمانی مخفی بنام NERV نوجوانهای مناسب را برای این کار انتخاب میکند و آنها را برای خلبانی با این ماشینها تمرین میدهد تا آنها بتوانند با Angel ها مبارزه کنند حتی اگر به قیمت از دادن ذهن و روحشان تمام شود Shinji Ikari که پدرش رئیس تیمی در NERV است که Evangelion ها را تولید کرده برای خلبانی یکی از این ماشینها انتخاب شده است. او تحت فشار زیاد وارد مبارزات و حوادثی میشود که چیزی از آنها نمیفهمد و مجبور میشود که برای پیدا کردن شجاعت و قدرت نه تنها برای مارزه کردن با این هیولاها بلکه زنده ماندن به عمق وجود خودش رجوع کند..
تاکاشی کامیاما دانش آموز دبیرستانی عادیه - باادب، گوشه گیر و آروم با IQ یکم بیشتر از میانگین. ولی همچین دانش آموزی به مدرسه ی بدنام کرومارتی میره که به عنوان زمین سخت ترین مجرم ها شناخته میشه؟ ظاهرا تاکاشی همین کار رو میکنه، ولی دلیلی داره که ترجیح میده به کسی نگه. با این حال یچیزی قطعیه و اونم اینه که خرگوشی که وسط یه مشت شیر گرسنه افتاده باشه هیچوقت نمیتونه یه روز آروم دیگه رو بگذرونه.
شخصیت اصلی، "ماسارو" به تازگی ثروت هنگفتی را پس از مرگ پدرش به ارث برده. هرچند، افراد متعددی سعی در به چنگ آوردن این ثروت به هر قیمتی هستند، حتی کشتن ماسارو. "نارومی" به ماسارو کمک میکند تا از ربوده شدن نجات پیدا کند پس از مبارزهای عجیب. او متوجه میشود که آنها انسان نیستند، بلکه عروسکهای چوبی دستنشانده با توانایی خارقالعاده هستند. پس از مبارزهای سخت، نارومی مجبور به پذیرش این حقیقت میشود که حریف قدرت دشمنان خود نیست؛ و در همین هنگام که او فکر به چنگ افتادن ماسارو را میکند، محافظ ماسارو با سلاحی از فرانسه فرامیرسد، عروسک "آرلکوئین". و این شروع داستان سیرک "کاراکوری" است.
شامانها افراد غیرعادیای اند که میتوانند با اشباح، ارواح و خدایان -که به دید مردم عادی نامرئیند- ارتباط برقرار کنند.نبرد شامان -تورنومنتی مشهور که در آن تمام شامانها از سراسر دنیا به رقابت با یکدیگر میپردازند- هر پانصد سال یکبار برگزار میشود. جایی که در آن برنده به عنوان شاه شامان تاجگذاری میشود. این عنوان به متصدی فعلی اجازه میدهد تا روح بزرگ را فرا بخواند و دنیا را آنگونه که صلاح میبیند شکل دهد.
اولین فضانورد تاریخ شریت، یک دختر خونآشام بود.پس از پایان جنگ جهانی دوم، دو ابر قدرت که دنبیا رو به دو بخش تقسیم کرده بودند، یکی جمهوری فدرال زیرنیترا در شرق و دیگری امپراتوری متحدهی آرناک در غرب بود. این دو ابر قدرت جاهطلبیهای خودشون رو به فضا رسوندن. هر دو کشور رقابت تنگاتنگ و شدیدی برای پیشرفت داشتند. در سال 1960 هجری شرقی، گرگیو، رهبر جمهوری اعللام کرد برنامهی پرواز فضایی با هدایت انسانی به نام مِچتات به معنی آرزو اگر با موفقیت به انجام برسه، بزرگترین شاهکار بشریت خواهد بود. در همین زمان «لیو لپس» یک کاندیدای ذخیره برای فضانوردی، مامورت فوق سریای بهش محول میشه. پروژهی نوسفراتو، برنامهایه که در اون آزمایشاتی قبل برنامهی پرواز فضایی با کنترل انسانی، بر روی خونآشامها صورت میگیره و در اون از ایرینا لومینسک به عنوان کیس آزمایشی استفاده میشه و لِو باد اونو کنترل کنه و آموزش بده. لِو وایرینا هر دو تمایل فوقالعادهای برای رفتن به فضا دارن.
شش دانش آموز دبیرستانی عازم سفر عشق و زندگی هستن.کیوایچی و چیهارو که دوستان دوران کودکی هستند ناگهان روابط بینشون جدی تر میشه.ماکوتو اعتقاد داره که کامپیوترش میتونه تو بدست آوردن عشق بهش کمک کنه.یوشیهیکو یه بازیکن با استعداد بسکتباله که زیاد در مورد خودش مطمئن نیست.یوهی و آکی دوستان چیهارو هستند که در جستجوی راه حلی برای تنهاییشون میگردند.در این انیمه اتفاقهایی رخ خواهد داد که به اونا درسهای جدی زندگی رو یاد میده....
مرد خاصی پس از آزاد شدن از زندان کاملا می داند که کجا باید برود! بعد از اینکه داستانی به نام ” شینیگامی” ( خدای مرگ ) را از یک قصه گوی کمیک های سنتی می شنود ، عزمش را جزم می کند تا شاگردش بشود. اما یاکومو ( قصه گو ) هیچ وقت تا حالا شاگردی نگرفته ولی برخلاف انتظار همه ، زندانی سابق مشتاق را قبول می کند و به او لقب “یوتارو” می دهد ( به معنی مرد کودن ). درحالی که یوتارو با خوشحالی زندگی جدیدش را آغاز کرده ، با افراد دیگری در زندگی یاکومو آشنا می شود ، از جمله کوناتسو . کوناتسو دختر یکی از قصه گو های مشهور بوده و بعد از مرگ غم انگیز پدرش ، یاکومو اورا به فرزندی خود قبول کرد. کوناستو عاشق قصه گفتن های پدرش بوده و خیلی دوست دارد تا برای خودش یک قصه گو بشود ولی اینکار برای زنان غیر ممکن است .
Keitaro Urashima براي قبول شدن در دانشگاه توکيو مصمم است. دانشگاه ژاپني که همه براي وارد شدن به آن سخت تلاش مي کنند. بعد از دو بار رد شدن در امتحان ورودي او خانواده اش را ترک مي کند و مي رود که با مادر بزرگش در مهمانخانه زندگي کند اما به نظر مي رسد که آنجا تبديل شده به پانسيون شبانه روزي. او بسيار حيرت زده مي شود اما به عنوان مدير پانسيون انتخاب مي شود.
"کاروتا" یک بازی کارتیه که در اون شرکت کننده ها باید با به خاطر سپردن شعرهای نوشته شده روی کارتها، با سرعت زیاد و با عکس العمل مناسب، کارت مورد نظر رو بردارند. در نتیجه علاوه بر حافظه ی قوی، انعطاف بدنی هم نقش موثری در این بازی داره.بزرگترین رویای دختری به اسم “چیهایا” اینه که روزی خواهر بزرگترش رو به عنوان بهترین مدل ژاپن ببینه. اما یک روز پسری به اسم “آراتا” به اون میگه که، رویای هر فرد باید برای خودش باشه و هر کس برای رسیدن به رویای خودش باید تلاش کنه. “چیهایا” که از انعطاف بدنی خوبی برخورداره، متوجه میشه که به بازی “کاروتا” علاقه پیدا کرده و به همراه “آراتا” و دوست قدیمیش “تایچی” سعی میکنه توی این بازی پیشرفت کنه.
آساکورا يو يک شَمَن است ، بدين معنی که او ميتواند روح ها را ببيند و با آنها ارتباط برقرار کند . يـو ميکوشد تا يک شمن کينگ (شاهِ شمن) بشود که قوی ترين بين شمن هاست . کسانی که در اين راه به او کمک ميکنند ، پسری کوتاه قد که ميتواند روح ها و آمی داراموها (روح های نگهبان) رو ببيند ، روحِ سامورايی ای پير و همکار يـو هستند . هرچند ، در اين بين کسان ديگری هم به دنبال کسبِ لقب شمن کينگ اند.
در فصل جدید FLCL، سالها از ماجراجویی نائوتا و هاروهارا هاروکا با هم میگذرد. در همین حین، جنگ بین دو وجود مطلق یعنی “مکانیک پزشکی” و “اتحادیه” در کهکشان ادامه مییابد. اینتر هیدومی، دختر نوجوانی است که توقع هیچ چیز هیجان انگیزی از زندگی خود را ندارد تا اینکه معلمی جدید به اسم هاروکا به مدرسه او میآید. “مکانیک پزشکی” به شهر او حمله کرده و هیدومی به رازی که میتواند جان همه را نجات دهد پی میبرد. رازی که فقط هاروکا میتواند آن را حل کند. ولی چرا هاروکا به زمین بازگشت؟ چه بر سر گیتاری که او پیش نائوتو گذاشت آمد؟ ربات انسان نمای “کانتی” چه شد؟
Ushio فکر میکنه که حرفای پدرش دربارهی هیولایی که توسط “نیزهی وحشی” به دیوار میخ شده و در زیرزمین معبد قرارداره دروغِ. ولی وقتی هیولا رو در زیرزمین خودشون پیدامیکنه، یکبار دیگه با افسانه خانوادگیشون روبهرو میشه ،برای محافظت خانواده و دوستاش از ارواح سرگردان، Ushio مجبور میشه که Tora رو آزاد کنه. ولی آیا این موجود بدتر از طلسم خواهدبود؟