برندون مرد جوانی است که به تنهایی در شهر نیویورک زندگی میکند.برندون یک کارمند ساده است و زندگی خوبی دارد اما در پس این زندگی مدرنیته به ظاهر آرام مشکلات زیادی وجود دارد.
«بس» (واتسن) زن ساده اي است که با «يان» (اسکار سگارد)، کارگر خشن و در عين حال رقيق القلب و غم خوار يک سکوي نفت حفاري دريايي ازدواج مي کند. براي مدت کوتاهي اين زوج زندگي سر خوشانه و آرامي دارند اما خيلي زود حادثه اي غيرمترقبه «يان» را از گردن به پايين فلج مي کند. حالا «بس» به درگاه خداوند دعا مي کند تا سلامت شوهرش را بازگرداند و براي اين منظور حاضر است هر چه دارد فدا کند...
فیلم درباره فاصله احساسی بین دو خواهر است.خواهر کوچکتر به اندازه کافی جذاب است که در شهری عجیب یک معشوق بدست بیاورد.اما خواهر بزرگتر تلاش می کند فقط یک ارتباط انسانی برقرار کند و...
امانوئل راث مردی تنها و سالخورده، پروفسور دانشگاه شهر است. وقتی او متوجه می شود برخی از شاگردانش به باری می روند تا "لولالولا" را ببینند،او تصمیم می گیرد با آنها روبرو شود. اما او به "لولا" علاقه مند می شود و...
این فیلم در مورد دو انسان است که هر دو مورد بی مهری واقع شدهاند یکی از طرف زن سابق که به او خیانت کرده و یکی از طرف کارگردان جوانی که در عشق به دختر مردد است و او را به عنوان بازیچهای میپندارد…(تذکر: فیلم پر از صحنه های عاشقانه است،با خانواده نگاه نکنید!!!)
«مارکيز دو مرتوي» (کلوز) و «ويکونت دو و المونت» (مالکوويچ)، اشراف زاده هايي که سابقا دل باخته ي يک ديگر بودند، اينک اوقات شان را صرف نقشه هاي اغواگرانه و تلافي جويانه مي کنند...
داستان فیلم در مورد یک ف.ا.ح.ش.ه خانه در آلمان نازی است که سربازان خسته برای استراحت به آنجا می آیند اما این همه ماجرا نیست و دستگاه های شنودی در این مکان وجود دارد که برای بدست آوردن اطلاعات شخصی و سو استفاده از آن ها است ...
اتاق هتلي در مركز شهر رم در خدمت دو زن جوان به عنوان محل قرار مي باشد كه اخيرا همديگر را شناخته اند با ماجراهايي كه بین آن دو اتفاق مي افتد مي توانند به وجود يكديگر نفوذ كرده و روح همديگر را احساس كنند...
"پاولینا اسکوبر" همسر یکی از بزرگترین وکلای کشوری در آمریکای جنوبی است. روزی طوفان همسر او را مجبور می کند که همسایه شان را به خانه بیاورد. این اتفاق خاطراتی از کذشته را برای او زنده می کند و او متقاعد می شود که مهمان آنها جزئی از دولتی است که در گذشته او را شکنجه کرده و...
به عنوان دختر جوانی در ژاپن،پدر "ناگیکو" شخصیتهایی بر روی صورت او نقاشی کرده و عمه اش دفترچه خاطراتی متعلق به قرن دهم را برای او می خواند.او با علاقه ای شدید به کتابها،کاغذها و نوشتن روی بدن بزرگ می شود و...
زنی پولهای همسرش را که از راه فروش مواد مخدر بدست آورده را سرقت می کند و به شهر کوچکی برای مخفی شدن می رود. او در آنجا با انسان ساده لوحی برای اجرای نقشه بعدی اش برخورد می کند و...
زوج انگلیسی رسمی و متشخص، نایجل و فیونا برای هفتمین سالگرد ازدواج خود تصمیم گرفتهاند به هند بروند. آنها قرار است با کشتی به استانبول بروند که در طول سفر با زوجی دیگر آشنا میشوند...
"دیوید" و "دایانا" زن و شوهر جوانی هستند که دل باخته ی یکدیگر هستند و دچار مشکلات مالی شده اند. این دو به امید به دست آوردن پولی که نیاز دارند به لاس وگاس می روند، اما به مقصود خود نمی رسند. تا این که با مرد میانسال باوقاری آشنا می شوند که نامش "جان گیج" است و ...
"مگان" دختر هفده ساله یک تاجر ثروتمند عاشق "ریچ" پسری که در پیست اسکی پدرش کار می کند می شود.مادر "مگان" به تازگی در یک تصادف رانندگی کشته شده است و او پدرش را مقصر می داند...
مکزيک، اوايل قرن بيستم. «تيتا» (کاواسوس)، سومين دختر خانواده است و طبق يک سنت محکوم است ازدواج نکند و همه ي عمر را به تيمار مادر بگذراند. پس از اين که «تيتا» شاهد ازدواج اجباري خواستگارش، «پدرو» (لئوناردي) با خواهر بزرگترش مي شود، بيشتر و بيشتر خود را با کار آشپزي سرگرم مي کند...
«آناییس نین» (د مدیروس) که هم راه شوهر بانکدارش «هوگو گیلر» (گرانت) به پاریس آمده، سعی دارد رساله ای در دفاع از «د.ه. لارنس» منتشر کند. او که حوصله اش از دوستان شوهرش سر رفته، توجهش به «هنری میلر» (وارد) جلب می شود که در آپارتمان کثیف و نمور دوستش، «آزبرن» (اسپیسی) زندگی می کند وسعی دارد نویسنده بشود…
شخصیت اصلی داستان، پزشک خوشگذرانی به اسم توماس (با بازی دانیل دی لوییس) است. توماس علاقه زیادی به جنس مخالف دارد و می توان او را به نوعی هوسباز دانست. شخصیت دیگری که با او آشنا می شویم معشوقه توماس نقاشی به نام سابینا است(با بازی لنا اولین) که به نوعی روشنفکر هم هست. توماس به طور تصادفی در شهری کوچک با ترزا (ژولیت بینوش) آشنا می شود و بعد از مدتی زندگی با هم، ازدواج می کنند. باقی داستان به بازگویی زندگی این زوج می پردازد که مجبورند پس از اشغال چک اسلواکی به سوییس پناه ببرند و بعد از مدتی هم بخاطر ناهمگونی های فرهنگی، به کشور اشغال شده شان باز گردند. شخصیت کمرنگ تری هم در فیلم هست: استاد دانشگاهی که عاشق سابینا ست.
«دن گالاگر» (داگلاس)، يک وکيل متأهل و خوشبخت نيويورکي است. وقتي همسرش، «بت» (آرچر) و دخترش، «الن» (لاتسن) براي تعطيلات به خار شهر مي روند، او با زني به نام «الکس فارست» (کلوز) رابطه اي شورانگيز برقرار مي کند. براي «دن» اين يک رابطه ي گذراست، اما «الکس» بيش از اين مي خواهد...
یک کارآگاه باهوش و برجسته جرایم جنایی در حین تحیقی بر یک پرونده قتل بسیار مخوف شروع به پنهان کاری میکند چرا که سرنخ های بدست آمده وی را به سمت زنی عشق زندگی اوست راهنمایی میکند اما....
فیلم از آخر به اول می آید. ماجرای فیلم حول شبی در پاریس رخ می دهد، که زنی بنام «آلکس» (مونیکا بلوچی) در زیرگذر توسط یک غریبه مورد تجاوز قرار می گیرد و …...
این فیلم که براساس رمان جنجالی « رتیل » نوشته تیری ژونکوئه ساخته شده ، روایتگر داستان یک جراح زیبایی به نام رابرت لدگارد ( آنتونیو باندراس ) است که در یک ویلای مجلل زندگی می کند. خدمتکار او در این ویلا زنی به نام ماریلا ( ماریسا پاردس ) است و در طبقه بالای ویلا هم دختری به نام ورا ( آلنا آنایا ) حضور دارد که بدنش توسط یک پوسته احاطه شده!
"هامبرت هامبرت" پروفسوری بریتانیایی است که برای تدریس به آمریکا می رود.او اتاقی را در خانه "شارلوت هیز" اجاره می کند.اما او به محض دیدن دختر 14 ساله ی او "دولارس" جذب او می شود."هامبرت" با اینکه از مادر او متنفر است با او ازدواج می کند چون این تنها راه نزدیک شدن به "دولارس" است …
استیون فلمینگ» (آیرونز) بیست و پنج سال است که با «اینگرید» (ریچاردسن) ازدواج کرده و با او رابطه ی پر مهر و عاطفه ای دارد. «استیون» در مهمانی سفارت فرانسه با «آنا بارتن» (بینوش)، محبوبه ی پسرش، «مارتین» (گریوز) آشنا می شود و رابطه ای بین آن دو شکل می گیرد که خیلی زود از کنترل «استیون» خارج می شود …
یک مرد ثروتمند ولی حسود ماموری را استخدام می کند تا همسرش را که به او خیانت کرده و مردی که با همسرش در این خیانت شریک بوده را بکشد ولی همه چیز به این سادگی نیست و …
"زورگ" کارگری است که در فرانسه کار می کند. او زندگی آرامی دارد و در اوقات بیکاری اش به نویسندگی مشغول می شود. روزی "بتی" زنی زیبا وارد زندگی اش می شود و...
"جس" باید به سرعت از لاس وگاس خارج شده و برای رفتن به لس آنجلس یک اتومبیل سرقت کند. در راه او به یک افسر پلیس شلیک می کند. وقتی به لس آنجلس می رسد چند روزی با "مونیکا" که به تازگی با او آشنا شده می گذراند و با گذشت زمان پلیس به او نزدیک می شود...
داستان در مورد زن و شوهری است که در یک سوئیت در لاس وگاس زندگی می کنند. در فلشبک ها، می بینیم که شوهر یک نابغه کامپیوتر است و زن هم یک رقصنده در کلوب ها می باشد و...
س از تصادفی سخت که زخمهایی زیادی برای او برجای گذاشت،یک تهیه کننده تلویزیون گروهی زیرزمینی را کشف می کند که نیازهای جنسی خودشان را با تصادف ارضا می کنند و …
در خلال جنگ جهانی دوم خلبانی گمنام (ریف فاینز) دچار حادثه میشود و در شمال آفریقا سقوط میکند. او که به سبب زخمهای هولناک و شوک روانی نام خود و گذشتهاش را به یاد نمیآورد، با نام بیمار انگلیسی به نیروهای متفقین در ایتالیا تحویل داده میشود. در آنجا پرستاری به نام هانا (ژولیت بینوش) با اجازه سرپرست بیمارستان او را در صومعه ای در ایالت توسکانی بستری و از او مراقبت میکند...
دکتر «ویلیام هارفورد» بهمراه همسر زیبایش «آلیس» در یک مهمانی کریسمس شرکت می کند. ویلیام که در مهمانی سرگرم گفتگو با دو دختر مدل است متوجه می شود مردی قصد دارد با آلیس ارتباط برقرار کند. این قضیه موجب مشاجره ای بین ان دو میشود که باعث می شود ویلیام از خانه بیرون بزند که در این حین با دوست قدیمی خود که یک پیانیست است برخورد کند که...
سال 1929، دختری فرانسوی رابطه ای عاشقانه را با یک مرد میانسال ثروتمند چینی آغاز می کند، و هردوی آن ها می دانند که این رابطه شان عواقب خوشایندی برای آن ها نخواهد داشت...
زنی با موهای مشکی (لورا هرینگ) در جاده ای از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد و دچار فراموشی می شود. او در خانه ای در جاده ی مالهالند لس آنجلس پنهان می شود. «بتی» (نائومی واتس) از اونتاریوی کانادا برای بازیگر شدن به خانه ی عمه اش در لس آنجلس میاید و به زن مو مشکی بر میخورد و او را در پیدا کردن هویتش کمک می کند. تا جایی که این دو به باشگاهی موسوم به “باشگاه سکوت” میروند و در آنجاست که می فهمند هیچ چیز آنگونه که بنظر میرسد نیست...
سال ۱۸۱۴، زندانی مخصوص دیوانه گان در فرانسه. نویسنده ای که یک اشراف زاده و انقلابی نیز هست، به خاطر رفتارهای غیر عرف از جمله تجاوز به یک خدمتکار به نوانخانه آورده شده و در اتاقی که متمایز از سایر اتاق های آن است به نوشتن مشغول است...
«اريکا» (هوپر) استاد کهنه کار پيانو، در يکي از کنسرواتوارهاي معروف وين تدريس مي کند. او شوهر نکرده و نامزدي هم ندارد. اما روزي پي مي برد يکي از دانشجوهاي با استعدادش به نام «والتر» (ماژيمل) به او علاقه مند شده و شخصيت سرد و خشکش، اصلا آن جوان را پس نزده است...
«جوئل» ( کروز ) جواني است صاف و ساده با آرزوهايي بزرگ براي آينده اش که با پدر ( پراير ) و مادر ( کارول ) مصلحت انديش و معقولش در حومه ي شيکاگو زندگي مي کند. پدر و مادر به سفر مي روند و «جوئل» شروع مي کند به لذت بردن از تنهايي و آزادي اش در خانه ي شيک و خالي...
«کارآگاه فرانک کلر» (پاچينو) که از همسرش جدا شده و بيست سال است که با نيروي پليس نيويورک همکاري دارد، مأمور پي گيري پرونده ي قتل مردي مي شود که با شليک به سرش کشته شده...
در اواخر قرن ۱۶ در لندن نمایشنامه نویس فقیر و جوانی به اسم ویلیام شکسپیر مشغول کار بر روی آخرین نوشته اش «رومئو و ژولیت» می باشد. اما کار او کند پیش رفته و در واقع او هنوز نتوانسته حتی یک خط هم بنویسید. ویلیام در یک آزمایش برای انتخاب هنرپیشه نقش رومئو یک هنرپیشه جدید و با استعداد که پسر جوانی به اسم توماس است را انتخاب می کند. ویلیام پس از چندی دختر جوان و زیبایی به اسم ویولا را در همان خانه مجللی که توماس درآنجا زندگی می کند ملاقات می نماید. او به ویولا علاقمند می شود واینامر او را ترغیب برای نوشتن داستانش می کند. اما بزودی او متوجه میشود که توماس همان ویولا است که با تغییر قیافه وارد نمایش شده است. ویولا قبلاً قول ازدواج به لرد سنگدل را داده و ملکه الیزابت نیز بر این ازدواج تاکید دارد اما عشق میان ویل و ویولا رفته رفته بسیار عمیق گشته و بنابراین مخفیانه به رابطه با هم ادامه می دهند و ویولا همچنان نقش رومئو را برای نمایش تمرین می کند.