“آقای جانسون” مرد سیاه پوست تحصیلکرده و عجیبی است که در مستعمره نیجریه در سال 1932 زندگی کرده و نمی تواند بین مردم محلی و بریتانیایی ها جایی برای خود پیدا کند. او برای حاکم محلی بریتانیایی کار کرده و خود را یک انگلیسی می داند، با اینکه هیچگاه در انگلیس نبوده و…
یک مرد سرمایه دار و ثروتمند با فردی دیگر از شرکتی شرط میبندد که توانایی زندگی در خیابان های لس آنجلس را دارد.ولی بدون پول و لوازم خانه بنظر میرسد سخت تر از آنی بود که فکرش را میکرد...
نبراسکا، اواخر دهه ی 1960. ماجراهای رابطه ی پرتنش دو برادر؛ یکی «کلانتر جو رابرتس» (مورس) و دیگری، «فرانک» (مورتنسن)، جوانی که از ویتنام بازگشته و نمی تواند در جایی مستقر شود. سرانجام «جو» ناچار به تعقیب «فرانک» می شود که صاحب یک نوشگاه را به قتل رسانده است.
«هادسن هاک» (و يليس)، سارقي است فرز و معروف که تازه از زندان سينگ سينگ آزاد شده است. «گيتس» (هريس)، مأموري که آزادي مشروط او را امضا کرده، به او پيشنهاد دزديدن مجسمه ي گران قيمت و با ارزش اسبي را مي دهد که از آثار «لئوناردو داوينچي» است و قرار است در يک حراجي به مزايده گذاشته شود...
نیک لنگ بازیگر معروف هالیوود است که همه او را با فیلم های اکشن اش می شناسند. نیک برای فیلم بعدی اش، او نیاز به یک انگیزهی مناسب و الهام بخش دارد. بنابراین با ستوان جان موس، پلیسی به میل به کارهای اکشن، دوست می شود و…
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
«فرانکي» (فايفر) پيشخدمت «آپولو»، رستوراني در مرکز شهر نيويورک است که زندگي تنهايش بين محل کار و آپارتمان کوچکش محدود مي شود. «جاني» (پاچينو) نيز کلاهبرداري است که پس از هجده ماه حبس به نيويورک مي آيد. و «نيک»، مالک مهربان «آپولو» او را به عنوان آشپز استخدام مي کند. پس از چندي ميان «فرانکي» و «جاني» رابطه اي دوستانه ايجاد مي شود...
رولی تایلر هم اکنون یک اسباببازی ساز است. مایک، شوهر سابقش دوست دخترش نیز یک پلیس است. مایک از رولی کمک می خواهد تا یک قاتل را به دام بیاندازند. عملیات به نحو احسنت انجام می شود تا زمانی که سر و کله یک آدم ناشناس پیدا می شود که هم قاتل و هم مایک را می کُشد. رئیس مایک می گوید این کار خود قاتل بوده است که مایک را کُشته، اما رولی باور نمی کند و..
هیلاری اونیل (رابرتس) زن جوانی است که پس از بی وفایی محبوبش، زندگی اش به هم ریخته است. او که خانه ی مشترکشان را ترک کرده، حالا نیاز دارد کاری تازه و جایی برای ماندن پیدا کند. او یک تقاضانامه ی پرستاری شبانه روزی پر می کند و به عنوان مراقب و پرستار ویکتور گدیس (اسکات)، مردی از یک خانواده ی مرفه که مبتلا به سرطان است، مشغول به کار می شود...
“دنیل میلر” در یک تصادف رانندگی کشته می شود و به شهر داوری،مکانی برای منتظر شدن زندگی پس از مرگ می رود.در طول روز او باید در دادگاهی ثابت کند که بر ترسهایش چیره شده و در شب او عاشق “جولیا” تنها جوان شهر می شود…
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 7 جایزه و نامزد دریافت 7 جایزه دیگر.
«ميچ رابينز»، «اد فوريلو» و «فيل برکوييست» که هميشه تعطيلات سالانه شان را با هم مي گذرانند، امسال تصميم گرفته اند سوار بر اسب همراه با عده اي توريست ديگر و به راهنمايي «کرلي»، «جف» و «تي. آر.»، گاوچرانان غيرقابل اعتماد، با يک گله از نيومکزيکو به کلرادو بروند...
برنده 2 جایزه اسکار. همچنین 10 جایزه و نامزد دریافت 38 جایزه دیگر.
«بنجامين سيگل» (بيتي) ـ معروف به «باگزي» ـ از طرف دار و دسته هاي مافيايي مأمور باج گيري منطقه ي کاليفرنيا مي شود. «باگزي» در هاليوود رفته رفته به يکي از چهره هاي شاخص محافل سرگرمي ساز تبديل مي شود...
در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...