در اعماق جنگلهای آمریکای جنوبی، مزدوران یک کامیون را که ظاهراً حامل میوه بود، متوقف میکنند. معلوم میشود که محموله شش زن جوان است. آنها دستگیر شده و به زندان زنان محلی تحویل داده میشوند.
پسر بچه دوازده ساله "مکس"، در ازای یک سبد غذا به خانواده "بوسیگر" که مالک یک مزرعه کوهستانی هستند فروخته می شود. رویای او برای بدست آوردن خانواده ای خوب از بین می رود و....
اوندینا، زنی جوان، شاد و تابناک است. او با آلکسیا زندگی میکند و آنها عاشق یکدیگر هستند. عشقشان پرشور و صمیمی است. اما روزی آلکسیا به یونان، سرزمین مادریاش، سفر میکند و دیگر باز نمیگردد.
لو آندریاس سالومه، متولد 1861، سنت شکنی می کند و قلب و ذهن بزرگترین متفکران قرن نوزدهم، از جمله فردریش نیچه، راینر ماریا ریلکه، و زیگموند فروید را ملتهب می کند.
ژان فرانسوا، رونالد، الکسیس، سدریک، بنوآ و ماکسیم گلادیاتورهای دوران مدرن هستند. از مرد قوی گرفته تا بدنساز درجه یک، تا جانبازی که مربی شده است، همه آنها در تعریف و وسواس مشابهی برای غلبه بر محدودیت های خود مشترک هستند...
به پلیس آنتونیو دستور داده میشود که رزتا ۱۱ ساله و برادرش لوسیانو را از میلان به پرورشگاهی در سیسیل ببرد. مادر آنها به جرم مجبور کردن رزتا به فحشا زندانی شده است. آنتونیو که تمایلی به این کار ندارد، خیلی زود یاد میگیرد که با بچهها همدردی کند.
یک اسکورت در یک بار کارائوکه برای جمع آوری پول تلاش می کند تا دخترش را به بیرون از شهر بفرستد تا با مادربزرگش زندگی کند و بدهی هایش را با دلالش تسویه کند. او با یک عکاس مسن نقل مکان می کند و به او کمک می کند تا آخرین آرزوهایش را برآورده کند...
بلافاصله پس از سقوط کمونیسم در آلبانی، دو ایتالیایی به آنجا میروند تا با ایجاد یک شرکت جعلی، پولهای سرمایهگذاری را اختلاس کنند. آنها یک زندانی سیاسی سابق را به عنوان رئیس/عامل سقوط انتخاب میکنند که معلوم میشود بیش از آنچه به نظر میرسد، شرور است.
استلا گلدشلاگ در طول رژیم نازی در برلین بزرگ میشود. او رویای شغلی به عنوان خواننده جاز را در سر میپروراند، اما در سال ۱۹۴4 مجبور به پنهان شدن همراه با والدینش میشود و زندگی او به یک تراژدی ناامیدکننده تبدیل میشود.