برنده 1 جایزه اسکار همچنین دریافت 1 جایزه دیگر. همچنین نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
بسیاری از کارگران مهاجر مجارستانی در طول جنگ جهانی دوم با شرایط خوب و با دستمزد خوب در آلمان کار می کنند. آنها تنها زمانی با جنگ روبرو می شوند که به خانه خود در مجارستان بازگردند...
سال 1942. “جوزپ” یازده ساله است. او صبح ژوئن باید به مدرسه برود. او به همراه دوستان یهودی و خانواده هایشان در پاریس اشغال شده مخفی شده اند. حداقل آن ها اینگونه تصور می کنند تا اینکه صبح شانزدهم جولای سال 1942 شادی شکننده آن ها از هم می پاشد و…
در سال 2123، بوداپست به شهری ویران و تهی از هرگونه حیات تبدیل شده بود. زوج جوانی که در این شهر ویرانه زندگی میکردند، هر روز برای تأمین غذا و بقای خود میجنگیدند.
یک زن بازنشسته یک مربی رقص استخدام می کند تا در خانه اش به او کلاس های رقص خصوصی یاد بدهد ، یک بار در هفته به مدت شش هفته. رابطه آنها در حالی که آنها با هم می رقصند به یک دوستی نزدیک تبدیل می شود...
در یک روستای خواب آلود در ترانسیلوانیا که بیشتر ساکنان آن هشتاد ساله هستند، عشق شکوفا میشود زیرا مردان اندک باقیمانده برای جلب توجه ۲۵ بیوه با هم رقابت میکنند و داستانهایی از عشق هم رسوا و هم لطیف را برانگیختهاند.
دو خواهر دوقلو که به طور جداگانه بزرگ شده اند، دورا، یک اشراف زاده کاذب، و لیلی، یک آنارشیست، از طریق Z، یک مسافر مرموز از مجلل اورینت اکسپرس، دوباره به هم می رسند...
در سال 1919، درست چند ماه پس از به روی کار آمدن دولت کمونیست مجارستان، یک گروه مخالف به قدرت می رسند. دریاسالار "هورتی"، رهبر این جنبش، قدرت را به دست می گیرد. به همین دلیل سربازان سابق ارتش سرخ سابق مجبور به فرار شده و...
یک زن پس از فوت شوهرش، عشق خود به همسرش و قبول یا عدم پذیرش وجه بیمه نامه را زیر سوال می برد. تنش ها زمانی افزایش می یابد که پسر او با دوستش به خانه خانوادگی باز می گردد...
جرزی یک نویسنده مشهور و یک الکلی مزمن است که مشکل نوشیدن خود را با هوش و جذابیت خود پنهان می کند. او به عنوان یک بازدیدکننده مکرر از مرکز توانبخشی، با معتادان همکار از هر طبقه اجتماعی و زمینههای اجتماعی ملاقات میکند...
میسی یک جوان ناامید است که روزهای سختی را در زندگی می گذراند. زمانی که او املاک مجارستانی پدربزرگش را به ارث می برد، تصمیم می گیرد آن را بازسازی کند. او با ساکنان دیگر کار می کند، اما الیگارش آن را دوست ندارد...