شاهزاده بیزانسی پدر کارا مورات را می کشد و برادرش را می رباید تا او را به عنوان شوالیه سیاه برای مبارزه با ترک ها تربیت کند. سالها بعد، کارا مورات باید در ماموریتی برای نجات کاراجا پاشا ربوده شده روملیا با دشمن بدنام روبرو شود.
یک پسر یازده ساله و یک سگ جنگندهی فرسوده، پس از اینکه پسر، سگ را زخمی در گودالی پیدا میکند که رها شده تا بمیرد، رابطهی عمیقی بین آنها برقرار میشود.
در سال 2015، اسامه المحسن و پسرش قربانی سفر یک خبرنگار تلویزیونی در مرز مجارستان در فرار ناامیدانه خود از سوریه در حال جنگ شدند. دوربین ها با رسوایی افکار عمومی این لحظه را شکار کردند...
"چیچک دختری است که در یک روستای کوچک بزرگ شده است. او سوالات زیادی در مورد زندگی خود دارد که هیچ پاسخی برای آنها ندارد. و سپس زندگی او توسط دوغان، معلم ادبیاتش، تغییر میکند."
چهار دوست آزاد شده مشروط از زندان باید 100 متر از یکدیگر دور باشند. اما در این زمان آنها نمی توانند از یکدیگر دور بمانند و برای ماجراجویی جدید گرد هم می آیند...
سومرو در دانشگاهی در استانبول در حال انجام تحقیقات موسیقی است. برای کار بر روی پایان نامه خود در جمع آوری و ضبط مجموعه ای جامع از مرثیه های آناتولی، او برای چند ماه عازم جنوب شرق کشور می شود. این سفر کوتاه طولانی ترین سفر زندگی او می شود ...
یوسف، یتیمی است که توسط صلاحالدین بیگ، فرماندار ایدهآلیستی یک منطقه، به فرزندی پذیرفته میشود. یوسف عاشق معزز، دختر صلاحالدین بیگ میشود. اما وقتی شاهیر، پسر حِلْمی بیگ، قصد ازدواج با معزز را میکند، بین او و یوسف اختلاف بزرگی ایجاد میشود.
داستان درباره زنی به نام لیا است که به دنبال خواهرزاده گمشدهاش به استانبول میرود. در این سفر، او با یک وکیل مدافع حقوق آشنا میشود و پیوند عمیقی با خواهرزادهاش برقرار میکند.
داستانهای سه مرد که در پل بسفر استانبول کار میکنند، توسط خود این افراد روایت میشود، در این موزاییک که افراد واقعی زندگی و آرزوهای خود را آشکار میکنند.
در سالهای کودتای نظامی ، ترکیه قادر به تولید اتومبیل های خود نبود. اما پاشا معتقد بود که مردم ترکیه می توانند اتومبیل های خود را تولید کنند بنابراین 2 ماشین سفارش داد. گوندوز و مهندسان همراه او باید فقط در 130 روز 2 ماشین تولید کنند!...
جوات تصمیم به قتل میگیرد و دوستانش نیز به او ملحق میشوند. در حالی که آنها تلاش میکنند جسد را پنهان کنند، همسر و پسر یکی از دوستانشان به دنبال آنها میافتند و ماجرا وارد پیچ و خمهای جدیدی میشود.
میرتکان در استانبول زندگی سادهای دارد: به عنوان یک پسر اداری در شرکت ساختمانی پدرش کار میکند، با دوستان مردش در مراکز خرید و دیسکو میگذرد، شبها با ماشین چهارچرخ پدرش گشت و گذار میکند. چیزی برای او وجود ندارد که معنایی برای این پوچی پیدا کند...
سامت، که سالها به عنوان دربان کار میکرد، پس از یافتن سرنخهایی از پدرش که سالها پیش خانه را ترک کرده بود، به خانه بازگشت و برادرش را برای جستجوی پدرشان دعوت کرد.
مجریان مشترک برنامه رادیویی اواسط دهه 1990 برای مقابله با زندگی روزمره خود تلاش می کنند. Kaan زیرا این برنامه همچنان جنجال برانگیز است و طرفداران هر بخش از جامعه استانبول را به خود جلب می کند.