گروهی از مردان و زنان جوان که به عنوان کارگر فصلی در یک کارخانه قند کار میکنند، با وحشتی از قلمرو شیاطین که کارخانه در آن واقع شده، روبرو میشوند. آنها باید علت خشم شیاطین را قبل از اینکه این وحشت به زندگیشان پایان دهد، پیدا کنند.
آثار با آرا آشنا میشود و این آشنایی تأثیر مثبتی بر او میگذارد و باعث میشود که او به انسان بهتری تبدیل شود. با این حال، هر دوی آنها هنوز در ابتدای جوانی خود هستند و لازم است که برای دستیابی به اهداف و آرزوهایشان تلاش کنند.
بحری، جوانی است که در روستای مکارساری زندگی میکند. او روزی متوجه میشود که اتفاقات عجیبی در روستا در حال رخ دادن است. بحری از روی کنجکاوی، به دنبال کشف حقیقت میرود تا بفهمد در روستای محل زندگیاش واقعاً چه خبر است.
یک مدرسه خاص برای بچههای مشکلدار. معلمی که مصمم به انضباط بخشیدن به دانشآموزان است. در اینجا، معلمان نه تنها باید آموزش دهند، بلکه باید از حملات مرگبار دانشآموزان خود نیز جان سالم به در ببرند.
اود، جوانی از اهالی بوتون، دل به دختری به نام آده میبازد که از بالی به آنجا مهاجرت کرده است. رابطه آنها در ابتدا بسیار خوب پیش میرفت و آنچنان زیبا بود که گویا دنیای هستی تنها متعلق به این دو نفر است.
داستان در اقیانوس آرام، سال ۱۹۴۲ اتفاق میافتد. یک سرباز ژاپنی و یک زندانی جنگی بریتانیایی در جزیرهای متروک گرفتار شدهاند، و توسط موجودی مرگبار شکار میشوند. دو دشمن خونی باید برای بقا در برابر ناشناختهها با هم متحد شوند.
پسر کوچکی، بعد از اینکه مادربزرگش یک داستان اسطورهای برایش تعریف میکند، با رویدادی ترسناک مواجه میشود. اما آنچه او نمیداند این است که حقیقت دیگری پشت این ماجراها نهفته است.
بعد از مرگ نابهنگام خواهر و برادرهای بزرگترش، یک معمار جوان که با مشکلات دست و پنجه نرم میکند، ناگهان برای برادرزادههایش «تکوالدین» میشود. وقتی فرصتی برای یک زندگی بهتر پیش میآید، او باید بین زندگی عاشقانه، حرفهاش یا برادرزادههایش یکی را انتخاب کند.
یک زوج، سلیم و تاسیا، در حال آماده شدن برای عروسیشان هستند. با این حال، برنامههای شاد آنها زمانی به هم میریزد که خاله سلیم، تنها نسبت خونی او، میمیرد.