جیمی برای زنده نگه داشتن کافه ۴۰۴ فراموش شده میجنگد. یک کیف اسرارآمیز فرصتی برای نجات فراهم میکند، اما با هزینهای گزاف – حرص، جنایتکاران و پلیس به سرعت وضعیت را از کنترل خارج کرده و همه چیز را در اطرافشان تهدید میکنند.
در این کمدی اکشن غیرمعمول، هنگامی که موجوداتی اسرارآمیز به بندری ساحلی در یونان هجوم میآورند، دستهای ناهمگون از نوازندگان، جهانگردان، ورزشکاران پرورش اندام و زنان مسن برای نجات شهر با یکدیگر متحد میشوند.
داستان «قاتل»، اقتباسی از اثر کلاسیک الکساندروس پاپادیامانتیس، در حدود سال 1900 میلادی در جزیرهای دورافتاده در یونان رخ میدهد. شخصیت اصلی این داستان، هادولا، زنی است که به دلیل طردشدگی توسط مادرش، در جامعهای مردسالارانه برای بقا دست و پنجه نرم میکند.
این داستان وسترن، ماجرای پدری و پسری است که پس از سالها جدایی، به دنبال یافتن خود و ریشههایشان هستند. در این مسیر، آنها با چالشهای بزرگی همچون عشق، نفرت، انتقام و رستگاری روبرو میشوند.
ادیسه، پس از بیست سال دوری از خانه، به ایتاکا بازمیگردد و با مشکلات بزرگی روبهرو میشود. همسرش اسیر شده و پسرش در خطر است. او باید با استفاده از قدرت و هوش خود، خانوادهاش را نجات دهد و به پادشاهی خود بازگردد.
داستان زنی است که حافظهاش را از دست داده و در جستجوی گذشتهاش است. او در یک مهمانخانه ساحلی مشغول کار است و در حین پخت غذا برای کارگران، تلاش میکند تا خاطرات گمشدهاش را به یاد آورد.
در اسلو، مردگان به طور ناگهانی زنده میشوند و سه خانواده را با چالشی بزرگ روبرو میکنند. هویت و هدف این بازگشتهها ناشناخته است و سوالات بسیاری در ذهنها باقی میماند.
ابی پس از یک شکست، به یونان سفر میکند و با مادرش دیدار میکند. او در آنجا با تئو آشنا میشود و با هم یک رستوران راهاندازی میکنند. اما ابی در مورد ماندن در یونان تردید دارد.
"آنجلیکی" یازده ساله در روز تولدش با لبخندی روی صورتش خود را از بالکون پرت می کند. تحقیق در مورد این اتفاق به ظاهر خودکشی آغاز می شود اما خانواده او اصرار بر حادثه بودن این واقعه تاکید دارند و...
تبعید به ناحق، محکومیتی بدون محاکمه، تهمت بی دلیل. داستان "مرد خدا"، چالش ها و مصیبت های قدیسی به نام نکتاریوس اگینا را به تصویر می کشد. او در حین موعظه کلام خدا، نفرت ناعادلانه دشمنان خود را تحمل می کند...
یک اقتباس تئاتر پست مدرن از یک تراژدی کلاسیک یونانی در یک تئاتر مرکزی آتن اتفاق میافتد. مثل هر شب تماشاگران روی صندلی می نشینند و نمایش شروع می شود. ناگهان چراغ های صحنه خاموش می شود.
در میان همه گیری جهانی که باعث فراموشی ناگهانی می شود ، آریس میانسال خود را در برنامه بهبودی می بیند که برای کمک به بیماران بدون ادعا در ایجاد هویت جدید ثبت نام کرده است...
بانک نیکوس را تهدید می کند که مغازه خیاطی او را تصرف خواهد کرد. از آن طرف پدرش بیمار می شود. نیکوس با یک مغازه خیاطی روی چرخ، خود را دوباره اختراع می کند و در عین حال سبک و اعتماد به نفس را برای زنان آتن به ارمغان می آورد...