داستان در سال 1939 در استرالیا اتفاق میافتد. دو برادر به دنبال یک رویا، سفری 500 مایلی را پیاده در سراسر نیو ساوت ولز آغاز میکنند. برخورد اتفاقی با یک مسافر دیگر، مسیر سفر و در نهایت، مسیر زندگی آنها را تغییر میدهد.
مارو (ماریا دشان)، نوجوان مکزیکی دروننگر، آرزو دارد کسی او را درک کند. او روح خویشاوندی را در رومان (خوان پابلو د سانتیاگو)، پسر یک سیاستمدار محافظه کار (دانیل گیمنز کاچو) پیدا می کند که عصبانیت خود را در یک نمایش استعدادیابی مدرسه نشان می دهد...
ویکتور (با بازی مارک ال. یانگ)، مرد جوانی است که به نقاط ضعف آرمانهای آرمانشهری در جامعه هیپیها، جایی که بزرگ شده است، پی میبرد. مادر ویکتور (با بازی اندی مکداول) حامی مالی این جامعه است؛ جایی که گورو (استاد مذهبی) آن، اینسلی (با بازی روتخر هاور)، زنان را با تکنیکی که به آن «دویدن» میگوید، هیپنوتیزم و اغوا میکند. اینسلی ذهن این زنان را دستکاری میکند تا بدن خود را در اختیار او بگذارند.
بعد از عزیمت "روب سوفر"،یک فرشته مرگ دیگر ، به نام "کمرون کین" جای او را می گیرد. او تاجری است که هیچ اهمیتی به مردگان جدید نمی دهد. اما بعد از ارتباط "جرج" و "رجی" همه چیز به هم می ریزد...
چهار زن در حال برنامه ریزی برای اعتصاب خطرناک علیه گروهی از قاچاقچیان مواد مخدر مکزیکی هستند. این اقدام با انگیزه انتقام می تواند شانس آنها را برای همیشه تغییر دهد..
«آنا» دختر بچه ی کوچکی است که سال ها است با بیماری و سرطان خون مبارزه می کند. خانواده ی او به خاطر بیماریش در حال فروپاشی است و روابط سردی بین پدر و مادرش وجود دارد. اکنون خانواده برای مراقبت و نگه داری از دخترشان یک پرستار استخدام کرده اند و این پرستار با دخترک رابطه ی عاطفی با هم پیدا می کنند که کل خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد...
دختر 21 سالهای پس از آزادی از زندان، با پچپچ همسایهها درباره خود و مشکلات خانوادگیاش مواجه میشود. او تصمیم میگیرد یک میلیون ین پول جمع کند، به مکانی که هیچکس او را نمیشناسد نقل مکان کند و این کار را بارها و بارها تکرار کند.
در حالی که تنها شش ماه از زندگی خود باقی مانده است، یک مرد 48 ساله (کوجی یاکوشو) ماموریتی را آغاز می کند تا دوباره با کسانی که به او ظلم کرده است ارتباط برقرار کند...
یک مأمور جذاب و کارآزموده از دولت ژاپن، برای مأموریتی مخفی به یک دبیرستان فرستاده میشود. هدف او نفوذ به باند فحشای فعال در آن محل و از بین بردن آن است.
یک فارغ التحصیل درخشان پس از تلاش برای یافتن کار، یک بازاریاب تلفنی و پرستار بچه می شود. او با مادر کودک دوست می شود و او را با دنیای مراکز تماس بین المللی آشنا می کند...