بازی عشق ، ویوین (بلا تورن) و روی (بنجامین ماسکولو) و داستان عشق آن ها را دنبال می کند . آنها را به خانه دوران کودکی روی در سیسیل هدایت می کند تا برای فروش املاک خانوادگی آماده شوند...
در یک ماموریت به سواحل متروک، بی قانونی و آخرالزمانی در شبه جزیره سینا، یک عکاس سوئد به نام اینگرید، توسط یک گروه از مردان فلسطینی ربوده شده و در صحرا پنهان می شود..
داستان دو زن که درگیریهای درونی شدیدی را تجربه میکنند. هر یک از این زنان، میان عشق و اخلاق، یا وظیفه مادری و اصول اخلاقی، در کشمکشی بزرگ گرفتار آمدهاند. تلاقی زندگیهای این دو شخصیت، به خلق دراماتیک قدرتمندی منجر شده است.
الکس و کاتا، دو زن جوان هستند که در حومه شهر زندگی میکنند، مکانی متروک پر از فروشگاههای خالی و بارهای مخروبه که رویاها در نهایت محو میشوند، تمام زندگی خود را برای فرار آماده کردهاند...
داستان درباره تابی است که پس از جدایی از دوست دخترش، هایدی، هنوز احساسات دردناکی دارد. به طور اتفاقی، آنها مجبور میشوند شبی را با هم بگذرانند. حالا باید دید آیا آنها میتوانند گذشته را فراموش کنند و به رابطه خود پایان دهند یا دوباره به هم نزدیک میشوند.
لارا و بن در یک مسابقه به مناسبت کریسمس برای برنده شدن جایزه نقدی برای خیریه ای که انتخاب می کنند، رقابت می کنند. شهر نبرد آنها را تماشا می کند و آنچه مهمتر است، این است که...
الین، مادر مجردی است که نگران رفتار پرخاشگرانه پسرش مارتین است. او متوجه می شود که این رفتار ریشه در خانواده دورافتاده پدر مرحومش دارد. این خانواده، ظاهری آرام و بی خطر دارند، اما در واقع، طبیعتی تاریک و خطرناک دارند. الین، برای جلوگیری از تبدیل شدن مارتین به یکی از آنها، مجبور به مبارزه ای ناامیدانه می شود...
در کوههای گرجستان، دو زن که مسئول تلهکابین هستند، در حین کار و عبور کابینهایشان از کنار یکدیگر، دلباختهی هم میشوند. این رابطه عاشقانه با مخالفت رئیسشان مواجه میشود.
کو، پسری ۸ ساله، و پائولا، خواهر ۱۴ سالهاش، با اشتیاق فراوان منتظر حضور مایکل جکسون در تِنِریف هستند و برای گذراندن وقت، به هر ترفندی که میتوانند متوسل میشوند. اما زمانی که مادرشان از مردی خارجی باردار میشود، رایکو و پائولا نگران تغییر زندگی خود پیش از رسیدن خواننده به جزیره میشوند.
یک روزنامهنگار قدیمی برای فرار از احساس بیارزشی و به دست آوردن یک خبر مهم، تحقیقاتی خطرناک را در بمبئی انجام میدهد و در این راه با اسرار تاریک و پنهانی روبرو میشود.
داستان، حول محور دو جوان با پیشینههای متفاوت میچرخد که در دل یک کلانشهر با هم آشنا میشوند. این آشنایی، زندگی هر دو را دگرگون کرده و آنها را با احساساتی تازه روبرو میکند که نمیدانند چگونه با آن کنار بیایند.
یک دانشجوی جوان، برای گذراندن یک تابستان بیدغدغه به زادگاهش در خیخون، واقع در ساحل اقیانوس اطلس، سفر میکند و از روزمرگیها، تعهدات و دوست پسرش در مادرید رهایی مییابد.