"استفانی (هاتون) و الیور سعی می کنند تعیین کنند که آیا سرنوشت آنها با هم بودن است یا خیر. در همین حال، عشقی بین استفانی و الکس (پیج)، صاحب مزرعه خوش تیپ که به عنوان راهنمای آنها عمل می کند، شکل می گیرد ...
جاگنا، زنی جوان و مصمم، در روستای لهستانی اواخر قرن نوزدهم، در تلاش است تا زندگی مستقلی برای خود بسازد. این روستا، جامعهای بسته و مردسالار است که با شایعات و اختلافات مداوم، آکنده از تنش است...
کندی ویلیامز، که از مرگ مادرش اندوهگین است، برای یافتن آرامش وارد محافل خطرناک میشود. اما حضور او در این دنیای زیرزمینی به شکلی غیرمنتظره، رازهای خانوادگی را برملا کرده و آیندهاش را تهدید میکند.
مو و بهترین دوستش ورا در حین امتحان توسط اورسو، سرسخت ترین استاد دانشگاه، در حال تقلب دستگیر می شوند. پس از اینکه او از استاد فرصتی دوباره می خواهد، استاد آنها را به محل خود دعوت می کند. در اینجا، دانشجویان باید یک امتحان غیر منتظره را پشت سر بگذارند. همه چیز سرگرم کننده و بازی است، تا زمانی که مو کنترل خود را از دست بدهد...
گروه کوچکی از فیلمسازان دانشجو و یک دختر جوان خجالتی با والدینی سخت گیر به طور همزمان توسط یک مرد مسن اذیت می شوند. آنها از دستور او پیروی می کنند، حتی زمانی که قتل در میان باشد.
خانم زاهرادکووا برنامهای دارد تا سایر مالکان مشترک آپارتمانها را متقاعد کند که سرانجام خانهای را که در آن با هم زندگی میکنند و در وضعیت اضطراری قرار دارد، نجات دهند.
داستان فیلم حول محور چهار دوست صمیمی میچرخد که در کنار هم لحظات خوش و ناخوش زندگی را تجربه میکنند. از عشق و شکست تا پیروزی و غم، این فیلم طیف گستردهای از احساسات انسانی را به تصویر میکشد.
فلوری زنی 30 ساله است که به طور همزمان با 3 مرد قرار می گذارد . شعبده بازی با همه این مردها مانند گذشته پیچیده اش به او نزدیک می شود. بهترین دوست او هنریتا فلوری را در محل قرار می دهد و او را مجبور می کند تا یکی از دوست های متعهد را انتخاب کند. اما چرا فلوری نمی تواند عشق هیچ یک از این مردان را بپذیرد؟...
در حالی که والدین جانیک همیشه همه چیز را در زندگی خود به درستی انجام داده اند، ساموئل تاکنون در زندگی خود چندان خوش شانس نبوده است. او از یک پیشینه شکسته می آید و والدین جانیک عملا ساموئل را به فرزندی قبول کردند. برای نجات دوستشان...
کونیت و آرکین، دو زندانی هستند که در یک زندان محبوسند. کونیت به دلیل مخالفت با بی عدالتی و آرکین به دلیل بیگناهی، هر دو به حبس انفرادی محکوم میشوند. کونیت در آستانه آزادی قرار دارد، در حالی که آرکین با خطر اعدام مواجه است.
یک آهنگساز و نوازنده کنترباس جوان پس از تحصیل در وین به رومانی باز میگردد و به زودی دستگیر و به زندان پیتستی منتقل میشود، جایی که یک آزمایش مبتنی بر شستشوی مغز و شکنجه در حال انجام است...