یک نویسنده با دختر و پسر کوچکش به جزیره ای دورافتاده نقل مکان می کند. پس از استقرار در خانه جدیدشان، همسایه ای به استقبال آنها می آید و قوانین محلی را به آنها می دهد. مهمترین قانون این است که وقتی صدای آژیر جزیره شروع به صدا کرد بیرون نروید...
پنج دختر نوجوان بیطرف به یک اصلاحخانه فرستاده میشوند و متوجه میشوند که قدرتهای منحصربهفردی برای مبارزه با دیو باستانی، لژیون، دارند که بر این نهاد شوم تأثیر میگذارد...
دو قاچاقچی مواد مخدر با یک زن قاتل، یک شکارچی هیولا، یک شمشیرزن ژاپنی و حتی خود شیطان در یک باشگاه آقایان که شیاطین قاتل را در خود جای داده است، برخورد می کنند...
هشت غریبه بدون هیچ خاطره ای خود را در یک مرکز متروکه گرفتار می یابند. همانطور که آنها ناامیدانه سعی می کنند پاسخ ها را بیابند و فرار کنند، سایه های خودشان سعی می کنند آنها را از تاریکی بیرون بکشند...
در مسکو، کشیش اوون تیمی را استخدام می کند تا او را در دنیای اموات راهنمایی کنند تا دوستش سرگئی را پیدا کند که در حین تحقیق در مورد افسانه وجود شیاطین و ورودی جهنم در زیر شهر گم شده است....
ری رایتر، که سی سال پیش شاهد قتل والدینش توسط موجودی هشتپا مانند بود، اکنون برای انتقام به باستانشناسی به نام نیکول میپیوندد. آنها در یک سفر دریایی پرخطر به دنبال یک اوپال افسانهای یونانی هستند که توسط همان هیولا محافظت میشود؛ هیولایی که رایتر آن را کراکن قاتل مینامد.
اما و خانواده اش پس از نقل مکان به خانه اش ناراضی هستند. او یک روز به اتاق زیر شیروانی می کندو کسی را پیدا می کندکه شبیه اوست و شروع به تعقیب او می کند ...
پیم، زن تایلندی مقیم کره، همراه با همسرش وی زندگی میکند. در جشن تولد او، دوستی با ورقهای فال، سرنوشتش را پیشگویی میکند و خبر از بازگشت گمشدهای میدهد. اما گاهی، بهتر است که برخی چیزها، همچنان گمشده بمانند.