« ماریوس » ( فرهنه ) پسر کافه دارى به نام « سزار » ( رمو ) است، که به « فانى » ( دومازى )، علاقه مند مىشود. رابطه ى آن دو، سفرهاى دور و دراز « ماریوس » را به دنبال دارد و پس از چندى « فانى » با مرد بیوه ى پولدارى به نام « پانیس » ( شارپن ) ازدواج مىکند.
«جرمی کلاین» (وون) و «جان بکویت» (ویلسن)، دوستانی صمیمی و قدیمی، محض سرگرمی و موقع تعطیلات آخر هفته، خود را به مهمانی های عروسی دعوت می کنند و می خورند و می نوشند و سعی می کنند با ساق دوش های عروس دوست شوند …
یک زن جوان که با معضل بی اشتهایی دست و پنجه نرم میکند با دکتری غیر عادی آشنا می شود که او را به مبارزه با شرایطش تشویق می کند تا بتواند زندگی را در آغوش بگیرد...
«دانکن» به همراه خانواده اش به تعطیلات تابستانی می رود که این مسافرت به یک تجربه آزار دهنده تبدیل می شود، دانکن با یک مربی در پارک آبی دوست می شود و اتفاقات جالبی را به همراه دارد …
پل بلارت (کوین جیمز) پلیس فروشگاه به همایش اتحادیۀ صنفی نگهبانان امنیتی برای سخنرانی در لاس وگاس دعوت شده اما یک گروه از دزدان حرفهای با اجاره کردن سوئیت مجلل هتل قصد دارند تمام آثار هنری باارزش آنجا را بدزدند و به خارج از کشور منتقل کنند. مایا ( راینی رودریگز) دختر پل بلارت وقتی به طور اتفاقی پا به سوئیت دزدان میگذارد آنها او را بازداشت کرده و گروگان میگیرند. اکنون پل می بایست هر طور شده به کمک دخترش برود و آثار هنری را از دست سارقان نجات دهد.
داستان هورتون در مورد زندگی موجودات کوچک تر می باشد که شخصیت اصلی داستان یعنی فیل هورتون ، یک شبدر پیدا می کند که با شنیدن صدایی متوجه حضور یک عالم دیگر برروی آن شبدر کوچک می شود و با شهردار آن شهر یعنی ند آشنا می شود . ولی اطرافیان حرف های او را باور نمی کنند تا اینکه کانگرو قصد نابود کردن شبدر را می گیرد و هورتون نیز برای زنده نگه داشتن شهر Whovile تلاش می کند …
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 27 جایزه و نامزد دریافت 28 جایزه دیگر.
لایتینگ مك كوئین ماشین مسابقه ای خوش عكس همیشه برای پیروز شدن مسابقه می دهد. مك كوئین در راه رسیدن به محل مسابقات قهرمانی جام پیستون در كالیفرنیا برای مسابقه دادن با دو رقیب دیرینه، به طور غیر منتظره خود را در جاده 66 شهر رادیاتور اسپرینگ مییابد و با شخصیتهای این شهر آشنا می شود و می فهمد كه زندگی همانند یك سفر است نه خط پایان.
«سانی کوفکس» (سندلر)، مجردی سی ساله و بی فکر و خیال است که هرگز زیر بار مسئولیت های بزرگ سالی نرفته است. اما وقتی متوجه می شود اگر زودتر وارد گود نشود تا آخر عمرش تنها خواهد ماند، برای آن که به محبوبه اش نشان دهد می تواند با مسئولیت های بزرگ سالی دست و پنجه نرم کند، پسر بچه ی پنج ساله ای به نام «جولیان» را به فرزندخواندگی قبول می کند…