برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 6 جایزه دیگر.
بیل» (ماکیو)، پسرک دانشجوی دوست داشتنی اهل شمال، و رفیقش، «استنلی» (ویتفیلد) را در شهرکی دور افتاده در جنوب، به زندان می اندازند و کمی بعد آن دو خبردار می شوند که به جنایتی متهم شده اند. «بیل» که نه پولی در بساط دارد و نه دوست و آشنایی، تصمیم می گیرد با پسر عمویش، «وینی» (پشی) که به تازگی وکیل شده، تماس بگیرد …
2 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 6 جایزه و نامزد دریافت 11 جایزه دیگر.
با وقفه اي که جنگ جهاني دوم در مسابقات ليگ بيس بال مردان آمريکا ايجاد مي کند، ليگ جديدي براي رقابت تيم هاي زنانه تشکيل مي شود. در اين بين «داتي» (ديويس) و خواهرش، «کيت» (پتي)، و «مي» فريبنده (مادونا) به اين ورزش مردانه روي مي آورند. «جيمي» (هنکس)، مربي دائم الخمر نيز مربي گري آنان را به عهده مي گيرد…
يک پسر جوان (پيت) در حالي که از يک کيوسک تلفن خبر آزار ديدن دختري را از اوباش به پليس مي دهد، متوجه يک جفت کفش جير مي شود که بر روي سقف کيوسک مي افتد. به کمک کفش ها و موسيقي «ريکي نلسن»، او خود را يک خواننده ي محبوب موسيقي پاپ تصور مي کند و اسم «جاني سوييد» را انتخاب مي کند...
«خوزه» پسر خانواده ای نسبتا ثروتمند است که با دختری از طبقه پایین تر بنام «سیلویا» (کروز) رابطه دارد. بعد از باردار شدن سیلویا، خوزه بر خلاف میل والدینش به این دختر وعده ازدواج می دهد. مادر خوزه، برای بر هم زدن این رابطه مردی جذاب بنام «رائول» (باردم) را اجیر می کند تا سیلویا را اغوا کند...
2 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
«جک سينگر» (کيج)، کارآگاه خرده پاي نيويورکي، و نامزدش «بتسي» (پارکر) براي ازدواج و گذراندن ماه عسل به لاس وگاس مي روند. اما در آن جا قماربازي به نام «تامي کورمن» (کان) با ديدن «بتسي» که شبيه همسر مرحومش است، ترتيبي مي دهد تا در يک بازي پوکر از «جک» ببرد و «بتسي» را تصاحب کند...
یک گروه فیلمسازی، دزد ظالم و قاتل بی عاطفه ای را تعقیب کرده و در امور روزمره اش سرک می کشند. اما اوضاع بر همین منوال سپری نشده و اینجا هم یکه به قاضی رفتن این طنز تلخ را پر ماجرا می کند…
موجودی میمون شکل مادر یک مرد را گاز می گیرد. زن بیمار شده و بعد مدتی می میرد، اما طولی نمی کشد که دوباره به زندگی برمیگردد و شروع می کنند به کشتن و خوردن سگ ها، پرستاران و همسایه ها و …
«دکتر وارنيک» (جونز)، مدير مرکز نگهداري حيوانات خانگي، «هاروي» (پلات) و «ورنن» (توتچي) را به يک فروشگاه حيوانات مي فرستد تا براي آزمايش هايش، توله سگ، بدزدند. در بين توله هاي دزدي، سگي از نژاد «سن برنار» از وانت در حال حرکت فرار مي کند و خود را به «خانواده ي نيوتن ها» مي رساند و پدر خانواده، «جرج» (گرودين)، به خاطر اصرار بچه ها و همسرش، او را نگاه مي دارد. آن ها اسم سگ را «بتهوون» مي گذارند.
1 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین 16 جایزه و نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
همه «توما»ی جوان (گوده) را «توتو» صدا می زنند. «توتو» معتقد است که به هنگام تولد با پسر همسایه، «آلفرد» ـ که در همان روز و در همان بیمارستان به دنیا آمده ـ عوض شده است و تمام اتفاقات ناخوش آیند زندگی اش ـ از جمله علاقه اش به خواهرش، «آلیس» (بلانک) و مرگ ناگهانی پدرش ـ از همین اشتباه سرچشمه گرفته اند.
فیلم یک روز از زندگی در آستین تگزاس را به تصویر می کشد.زندگی طرد شدگان و درماندگان.این شخصیتها که از برخی جهات با انسانهای عادی تفاوت دارند به طور مداوم از زندگی یکی به دیگری وارد می شوند و.....