یک محقق پدیدههای ماوراء طبیعی در شب کریسمس در یک آسمانخراش تسخیر شده به دام میافتد و با واقعیت ماوراء طبیعی روبرو میشود. او برای فرار از طبقه یازدهم این زندان مخوف جان خود را به خطر میاندازد...
"کن" پس از اینکه دیگر با سازمان مبارزه با مواد مخدر مواجه می شود، تصمیم به بازگشت می گیرد تا از باقیمانده دوران بازنشستگی اش لذت ببرد. اما طولی نمی کشد که تفریحش تبدیل به جهنم می شود، آن هم توسط شخصی که دست پرورده خود او بوده و اکنون برای پلیس بین الملل کار می کند...
این فیلم داستان پسربچهای دوازده ساله به نام دنیس را روایت میکند که به دو علاقه متفاوت، فوتبال و مد، علاقهمند است. فیلم، واکنشهای اطرافیان دنیس به این علایق متنوع را نشان میدهد.
آنا و دودا زوجی که در آستانه استراحت از ازدواج خود هستند جشن سال نو را در خانه خود برگزار می کنند. مهمانی با انواع و اقسام افراد شلوغ می شود و در حمام بیشتر اتفاقات بین آنها و بسیاری از مهمانان دیگر رخ می دهد...
یک مدیر هتل موفق از آزار و اذیت والدینش خسته شده زیرا مجرد است و برنامه ای برای ازدواج ندارد ، او بعد ها اقدامی افراطی انجام می هد و یک بازیگر عجیب و غریب را استخدام کرد تا در هنگام ملاقات با آنها وانمود کند که نامزد او شده است...
به عنوان آخرین آرزو، یک مادربزرگ به نام ایوی که اخیراً در بیمارستان بستری شده است، به دختر و نوهاش، سارا، فهرستی از دستاوردهای جشن را با هم قبل از کریسمس موظف میکند، به این امید که ماجراجویی این تجربه، رابطه آنها را ترمیم کند...
وقتی پدر ناتالی کانوی درگذشت، او باور داشت که برای همیشه تنها خواهد ماند. پس وقتی برادر گمشدهاش، لوک، پس از بیست سال غیبت بازگشت، او بسیار خوشحال شد. او تکه گمشده پازل خانوادگی بود که او باور داشت گم شده است. فقط یک مشکل وجود دارد - لوک یک کلاهبردار بدنام است و ناتالی تنها وارث ثروت کوچک خانوادهشان است.
تامیکو در کودکی پینگ پنگباز بسیار خوبی بود، اما حالا بیست و هشت ساله است و این ورزش را کنار گذاشته. مادرش هاناکو با انضباط و برنامهای سخت به او بازی را یاد داده بود، اما پس از مرگ مادر، تامیکو با رها کردن ورزش احساس آزادی کرد و به جای آن زندگی عادی را پیش گرفت. یکی از همکارانش، آکیهیکو، از او میخواهد که به ...
پدری که بیش از حد کار میکند و از بزرگ شدن بچههایش غافل است، فرصتی را برای شروع یک "تجارت خانوادگی" میبیند و فکر میکند این کار خانوادهاش را به هم نزدیکتر میکند - که این فقط اشتباه شماره یک است.
یک سال از زمانی که مارسی و بلیر عشق خود به یکدیگر را ابراز کردند و تصمیم به ازدواج گرفتند می گذرد. اما با نزدیک تر شدن به زمان عروسی، مارسی آنقدر مشغول کارش بوده است که زمانی برای برنامه ریزی عروسی پیدا نکرده است...
پسری جوان به نام شیائوبو، پس از برخورد صاعقه و از دست دادن توانایی لبخند زدن، تحت مراقبت عمویش که یک معالج جنازه است، قرار میگیرد. عمو او احساس مسئولیت شدیدی نسبت به وضعیت شیائوبو دارد.