داستان فیلم در مورد پسری است که در سال آخر دبیرستان و فارغ التحصیلی است و اکنون عاشق بهترین دختر دانشکده شده است. اما این پسرک خجالتی و گوشه گیر هیچ تناسبی با دخترک شاد و شلوغ ندارد. اما وقتی که ریچ در جمع تمام دوستانش عشقش به بث کوپر را بیان میکند. همه شوکه می شوند و جدالی میان او و دوست پسر بث کوپر آغاز می شود…
دو برادر و خواهر به یک شهر جدید نقل مکان می کنند تا با گروه اشتباهی پر از خون آشام های تشنه به خون مخلوط شوند. تعامل آنها دختر را به سمت تبدیل شدن به یک نیمه خون آشام سوق می دهد...
داستان عجیب، تکاندهنده و بسیار خندهدار از دو دوست که در سفری قهرمانانه به قطب شمال میروند تا متوجه شوند قبل از اینکه قهرمان شوند، ابتدا باید مرد شوند...
یک مرد عادی با زندگی خانوادگی و حرفه ای سختی دست و پنجه نرم می کند. او همچنین باید با مشکلاتی که برادر و خواهر آزاده روحش در شهر ایجاد می کنند، مقابله کند...
تروی، مرد جوانی که از غم از دست دادن همسرش رنج میبرد، از سوی خالهاش هیلدا خواسته میشود تا برای او یک ایوان بسازد. او به خانه خالهاش در یک شهرک بیابانی میرود، با مردم محلی رنگارنگ آنجا در ارتباط قرار میگیرد و سعی میکند با خودش کنار بیاید.
آن ماری با گیلبرت، یک جراح پلاستیک ثروتمند، زندگی آسانی دارد: یک خانه زیبا، سگ ، یک خانم نظافتچی، مبلمان گران قیمت، و چیزهای دیگر. او الان با شوهرش اعصابش خورد می شود و دیگر او را جذب نمی کند. او تنها زمانی که در ساحل می دود احساس خوبی دارد و ...
الکس احساس می کند که از دماغ فیل افتاده و از حرفه خود به عنوان نویسنده ای موفق، نهایت لذت را می برد. او عاشق زنی زیبا به نام لیتیسیا می باشد که به نظر می رسد که او هم به همان اندازه شیفته اوست...
چند مرد به دهکده ای دورافتاده می روند تا به یکی از دوستان خود در طلاقش کمک کنند.اما پس از رسیدن به دهکده متوجه می شوند همه زنان دهکده به ویروسی آلوده شده اند که آنها را تبدیل به موجوداتی مرد خوار کرده است….
لنی و پونس، راکهای تریلر، قسم خوردهاند که از کیسه زباله میلیاردی روت رو و از دستیار پف کردهاش دومینیک، که اختراع جالب پونس، آبمیوهگیری زباله را دزدیدهاند، انتقام خواهند گرفت.
2 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 17 جایزه و نامزد دریافت 54 جایزه دیگر.
داستان فیلم از یکی از روزهای پایانی فیلم، روز 488 شروع می شود و یکباره همه چیز به روز اول بازمی گردد. داستان اصلی از تاریخ 8 ژانویه هنگامی که تام هانسن (جوزف گوردون لویت) با سامر فین (زو دشانل)، دستیار جدید رئیسش در دفتر دیدار میکند شروع میشود. تام به عنوان یک معمار آموزش دیده، اما به عنوان یک نویسنده در شرکت کارت پستال لس آنجلس کار میکند. پس از یک شب رقص و موسیقی که تام همراه با دوستش مکنزی و سامر سپری میکند، مکنزی در حالی که مست است اذعان می کند که تام به سامر علاقهمند است. سامر و تام شروع به آغاز دوستی میکنند، اما سامر به عشق حقیقی اعتقاد ندارد و به تام میگوید که هیچ وقت نمی خواهد دوست پسر داشته باشد…
داستان 3 «دامجین» (افراد بیفایده)، که کار نمیکنند و زندگی خود را صرف هیچ کاری نمیکنند. آنها در واقع نمی خواهند کار کنند. وقتی می شنوند "در هند می توان بدون کار زندگی کرد" آن را جدی می گیرند. آنها شروع به جمع آوری پول برای رفتن به هند با انجام هر کاری می کنند...
وقتی مأموران مخفی به دست مزدوران مواد مخدر که عواقب مرگ آنها را به "بازی ضعیف" آنها نسبت میدهند، جان میدهند، نیروی پلیس به این موضوع واکنش نشان میدهد و...