در سال 1909، ویلی بوی و عشقش، کارلوتا، پس از اینکه به طور تصادفی به پدرش شلیک کرد در یک درگیری ، فرار میکنند. با آمدن پرزیدنت تافت به منطقه، کلانتر محلی دو سرخپوست آمریکایی را هدایت می کند تا آنها را پیدا
کنند...
این فیلم درباره یک شکارچی سخاوت مند معروف است که با دشمن قسم خورده خود، یک قمارباز حرفه ای و قانون شکنی که سال ها قبل به زندان فرستاده بود، برخورد می کند...
زمانی که کاشف مریوتر لوئیس دچار مرگی مرموز و نابهنگام میشود، رئیسجمهور پیامرسانی را برای تحقیق میفرستد. در رویارویی پرتنش با تنها شاهد آخرین شب زندهاش، پرونده به ظاهر بسته خودکشی شروع به آشکار شدن میکند...
هنگامی که فیلیپ لیت خانه فرزندخواندگی خود را در کانادا ترک می کند، روزنامه نگار مشتاق به یک سفر حماسی می پردازد تا از کلگری به خانه خانواده اش در برزیل - و بعداً فراتر از آن - بر اسب سوار شود...
"آرچی گری اول" شکارچی کانادایی است که در اوایل دهه 1930 زنی شهری از او درخواست می کند تا راه و رسم سرخپوستان را به او بیاموزد. آنها با همراه هم در جنگل زندگی خود را آغاز می کنند و...
دهه ي ۱۸۶۰. «جيمز وست» (اسميت) و «آرتيموس گوردون» (کلاين) دو مأمور فدرال با ويژگي هاي کاملا متضاد هستند. رئيس جمهور ايالات متحد از آن دو دعوت مي کند تا نابغه اي با مقاصد شيطاني به نام «دکتر آرليس لاولس» (برانا) را بيابند و دستگير کنند...
یک برده سابق به شهر یلوستون، مونتانا، یک شهر متروکه سابق که اکنون در حال زوال است، میآید و به دنبال مکانی میگردد تا آن را خانه بنامد. در همان روز، یک کاوشگر محلی طلا را کشف می کند و به قتل می رسد...
معاون کلانتر در شهر کوچکی زندگی می کند و در آن شهر خلافکاران همسر او را به قتل می رساند او در پی قاتلان است و سر نخ را پیدا می کند و به دنبال آنها می رود و…
در غرب قدیم، یک زن هندی سرخپوست و یک باند بدنام از قانون شکنان وقتی با موجودی باستانی در جنگل مرموز چوب سیاه روبرو می شوند، خود را درگیر جنگ برای زندگی خود می بینند ...
فیلم «گریه کن ماچو» داستان یک تعلیم دهنده اسب است که روزگارش به سر آمده و قصد دارد با ربودن یک پسر مکزیکی از مادرش در شهری در مکزیک و تحویل دادن او به پدرش، ۵۰ هزار دلار دربیاورد...
کلمن دابز برای انتقام از قاضی که او را محکوم کرده بود از زندان آزاد می شود و چه راهی بهتر از گرفتن انتقام از تنها چیزی که قاضی واقعاً به آن اهمیت می دهد: دخترش....