مردی بعد از اینکه به حقیقتی تلخ پی می برد، تصمیم به گریختن از تشکیلاتی می گیرد که او را همراه عدهای دیگر، تنها برای تامین اعضای بدن مورد نیاز انسانها نگه می دارند...
این فیلم در مورد دختر جوانی به نام جولیا است که یک دانشجوی خجالتی اما جاه طلب است. او کم کم متوجه می شود که می تواند به صداپیشه ای موفق تبدیل شود. این در حالی است که او یک رابطه عاشقانه و آشفته را با مردی کاریزماتیک اما غیر قابل اعتماد جلو می برد. همچنان که جولیا بیشتر و بیشتر وارد این رابطه احساسی و پر تنش می شود. مادر و دوستان جولیا که به شدت نگران او هستند، در مورد این رابطه به او اخطار می دهند؛ رابطه ای که می تواند رویاهای جولیا را نابود کند…
نقره زیادی در منطقه سرخپوستان کشف شده و دولت به توافقی صلح آمیز با آنها می رسد. وقتی "جیمز بووی" وارد صحنه می شود، او سفیدپوستانی را پیدا می کند که نقشه حمله به سرخپوستان را طراحی می کنند و...
امیلی با آرمان تبدیل شدن به یک رقصنده حرفه ای وارد میامی شود.او با شان، رهبر گروه رقصی آشنا می شود که در مجاورت تهدید از جانب برنامه ها و طرحهای توسعه پدرامیلی است.
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 2 جایزه و نامزد دریافت 13 جایزه دیگر.
سال 1949 ، کابوهاي جوان تکزاسي، «جان گريدي کول» (ديمن) و «ليسي رولينز» (تامس) به اميد يافتن کار و ماجراجويي عازم مکزيک مي شوند. اين دو پيش از اين که به مکزيک برسند و براي يک مزرعه دار ثروتمند (بليدز) به کار بپردازند، جوان اسب دزدي به نام «بلونيز» (بلک) را نيز، با اکراه، تحت حمايت خود مي گيرند. اما در مکزيک دل باختگي «آلخاندور» (کروز) دختر مزرعه دار ثروتمند به «کول» باعث تيره شدن رابطه ي «کول» و «رولينز» مي شود...
سر خانواده علیرغم میل باطنی پدر با دختر مورد علاقه اش ازدواج می کند و موجب ناراحتی پدر می شود. پدر بخاطر همین موضوع، پسر را از خانه می راند و پسر دچار مشکلاتی در زندگی می شود و …
لاولی سینگ ” سلمان خان ” محافظیست که در کودکی آقای ساتراج جون مادرشو نجات داده است ، حالا جانه دختره ساتراج در خطر است ، لاولی هم میخواد دین خود را ادا کند ، در همین حین که مسئولیت حفاظت از جان دیویا ” کارینا کاپور ” دختر ساتراج را به عهده میگیرد با اتفاقاتی که رخ میدهد دیویا عاشق لاولی میشود ، ولی به خاطر سرسختیهای لاولی ، دیویا نمیتواند به او چیزی در این مورود بگوید…
«ریچ» (اوون ویلسن) و «فرد» (جیسن سادیک) دو دوست صمیمیاند، و هردو چندین سال است که ازدواج کرده اند. اما وقتی که این دو مرد در خانه از خود بیقراری و بی حوصلگی نشان می دهند، همسرانشان تصمیم میگیرند تا یک هفته به شوهرانشان اجازه دهند تا هر کاری که دلشان می خواهد انجام دهند، بدون اینکه مورد مواخذه یا کوچکترین سوالی قرار بگیرند. این موضوع در ابتدا شبیه یک رویا برای ریک و فرد می باشد. اما آنها به زودی متوجه می شوند که رویایی که آنها از زندگی مجردی داشتند به طور فاحش و البته خنده داری با جهان واقعیت فرق دارد...
آهنگ سازي به نام »پيتر« (سيگل) براي فراموش کردن غم جدايي از ستاره ي تلويزيوني، »سارا مارشال« (بل) به هاوايي مي رود. اما از بخت بد »سارا« نيز با دوست جديدش، ستاره ي راک، »آلدوس« (برند) در همان استراحتگاه مورد نظر او اقامت دارد. در اين جا تنها اميد »پيتر« متصدي پذيرش استراحتگاه، دختري به نام »ريچل« (کونيس) است که توجهش به او جلب مي شود.
یک منشی ساده به سرعت پله های ترقی را طی می کند و رتبه های بالاتری در یک شرکت دریافت می کند. اما معشوقه ی قبلی مدیر فروش این شرکت، به او حسودی می کند و بر سر راهش سنگ می اندازد...
دو محقق در حال بررسی تکنولوژی جدیدی هستند تا بتوانند روابط عاشقانه میان انسانها را بهبود ببخشند. همچنان که تحقیقات ادامه دارد اکتشافات آنها نیز عمیقتر میشوند...