شاهزاده خانم مغرور کراسومیلا منزوی زندگی می کند، مشاورانش نقشه می کشند تا او را به یک فرد ضعیف شوهر دهند. شاه میروسلاو به عنوان یک باغبان تغییر قیافه می دهد تا غرور او را درمان کند. آنها از خشم مشاوران فرار می کنند. او هویت او را کشف می کند. آنها ازدواج می کنند و مشاوران اخراج می شوند.
نامزد تیفانی عروسی را به هم میزند و تیفانی دلشکسته میشود. رقیب او در محل کار نیز از این فرصت استفاده کرده و تمام مراسمهای لغو شده را برای عروسی خود میگیرد.
لیا، صاحب یک فروشگاه محصولات ارگانیک، و جوناس، سرآشپز مشهور، برای پیشرفت در کارشان، مجبور به همکاری میشوند. آنها از تاثیر این همکاری بر روابط شخصیشان بیخبرند و باید بر غرورشان غلبه کنند تا بتوانند با هم کار کنند.
تریش مک تاویش و همکارش کارل والاس در شرکت لیموناد سانی دی تلاش می کنند تا قوانینی را که مانع از راه اندازی غرفه های لیموناد توسط کودکان می شود، تغییر دهند. هدف آنها از این کار، بهبود وجهه عمومی برند شرکت است، اما تریش به این مسئله علاقه ای ندارد.
نویسندهای برای دریافت جایزه ادبی از جانب رئیس خود به اسکاتلند اعزام میشود و به سرعت توسط شاعری دلربا و اسکاتلندی، با شخص دیگری اشتباه گرفته میشود. اکنون، او باید بین گفتن حقیقت و احتمال از دست دادن مرد ایدهآل خود، یکی را انتخاب کند.
نامادری و خواهران ناتنی سیندرلا با رفتارهای ظالمانه خود، او را به ستوه میآورند. سیندرلا که دیگر تاب این آزارها را ندارد، با کمک جادوی پریوارسه، انتقام سختی از آنها میگیرد.
یک چمدان گمشده، دو انسان شکستخورده را به هم پیوند میدهد؛ یکی بازاریاب اخراجی دنیای فناوری و دیگری خبرنگاری که آبروی خود را از دست دادهاست. این دو، برای بازگشت به زندگیهای پیشین خود، باید از دلهای مملو از کینه و نفرت دست بکشند و عشقی را بیابند که تا به حال از آن بیخبر بودهاند.
داستان فیلم درباره یک برنامه ریز عروسی است که در آخرین لحظات، وظیفه برنامه ریزی یک عروسی سلطنتی برای کریسمس را قبول می کند. او با شاهزاده ای که قرار است داماد باشد، ملاقات می کند و این ملاقات، ماجراهای جالبی را رقم می زند.
زوئی مرد رؤیاهایش را در دنیای پیچیدهی مجردی و اپلیکیشنهای دوستیابی پیدا میکند، اما این خوشبختی کوتاه است و رابینسون به کما میرود. زوئی به اشتباه نامزد او میشود و مسئولیت فرزندانش را بر عهده میگیرد. او باید نقش دوست دختر بینقص را برای مردی که به سختی میشناسد، بازی کند.
مالک دوست دختر خود را که بسیار خشک و رسمی بود، برای تعطیلات کریسمس به خانهاش میبرد تا با خانوادهاش آشنا شود. اما خانوادهاش او را دوست ندارند و نمیپذیرند. در این میان...
استلا آرزوی اداره رستوران خانوادگی اش و ازدواج با دوست پسرش را در سر دارد، اما وقتی زندگی اش از هم می پاشد، او از این فرصت استفاده می کند تا در لندن سرآشپز شود.
هانا و فین در روز ولنتاین به طور تصادفی با یکدیگر آشنا می شوند و ماجرای آنها از آنجا شروع می شود که حلقه نامزدی یک زوج را پیدا می کنند و برای رساندن آن به صاحبش، در شهر نیویورک به جستجو می پردازند و در این راه، روز خاص آن زوج را نیز نجات می دهند.
لیبی، نانوائی تازه کار، در آستانهی کریسمس با یک مشکل بزرگ روبرو میشود. او همزمان با یک مشاجرهی آنلاین با یک بازیگر مشهور، تصمیم مهمی در زندگی میگیرد.