می و بارنز، دو نوجوان با تفاوتهای بسیار، در زمستان سال آخر دبیرستان به شکلی تصادفی با یکدیگر ملاقات میکنند و پس از آن، در طول یک سال، چهار روز را با هم سپری میکنند؛ روزهایی که مسیر زندگیشان را دگرگون خواهد کرد.
رمانی از نویسندهای ممنوع میشود و نمایشش نیز به روی صحنه نمیرود. او در واکنش به این اتفاق، رمانی طنز میآفریند که در آن شخصیتی شیطانی به طور نمادین از عاملان این ماجرا انتقام میگیرد. با وجود آگاهی از عدم امکان انتشار، اما...
بامبینو و باوا در لاگوس ملاقات میکنند و به سرعت با هم صمیمی میشوند. در طول گشت و گذار در شهر، رابطهای عاطفی عمیق بین آنها شکل میگیرد، اما به دلیل دیدگاه منفی جامعه نسبت به ه.م.ج.ن.س.گ.ر.ای.ی، آنها با فشارهای اجتماعی روبرو میشوند.
مردی با زندگی روزمره و یکنواخت، شیفتهی زنی رازآلود میشود که نگاهش را میرباید. این شیفتگی، او را به عشقی پرشور میکشاند و در مسیری پیشبینیناپذیر قرار میدهد.
مونیکا بعد از اینکه ترفیع شغلی را از دست داد، با اکراه راهی سفر پیادهروی سانتیاگو د کامپوستلا میشود. او شگفتزده میشود وقتی که در طول راه، آرامش درونی و یک رابطه عاشقانه احتمالی پیدا میکند.
یک وکیل، موکل ثروتمندش را از اتهام قتل دو نفر تبرئه میکند، اما در حالت مستی حقیقت را اعتراف میکند و به یک فرد مطرود تبدیل میشود. او برای انتقام گرفتن با عشق قدیمیاش دوباره متحد میشود، در حالی که بیگناهی همه زیر سوال میرود.
سومین و آخرین قسمت از مجموعه گیون، با عنوان گیون 3، پس از رویدادهای میکس هیراگی به وقوع میپیوندد و بر روابط پیوسته میان شخصیتهای اصلی داستان تمرکز دارد.
مردی متخصص در دهلی، در یک رابطهی عشقی پیچیده گرفتار میشود. معشوقهی قدیمیاش درست زمانی از راه میرسد که او کمکم عاشق فرد دیگری شده است. این اتفاق، باعث مجموعهای از سوءتفاهمهای کمدی میشود.
مغولها، به فرماندهی چنگیز خان، به سوی غرب حرکت کردند تا سلسلهی جین را سرنگون سازند و قصد داشتند برای نابودی سلسلهی سونگ به جنوب نیز لشکرکشی کنند. در این میان، استادان هنرهای رزمی از مکاتب گوناگون در دشتهای مرکزی چین، با گردآوری نیرو، برای دفاع از شهر شیانگ یانگ آماده میشدند.
سرنوشتها به یکدیگر پیوند میخورند، هنگامی که مردی عبوس و بیاعتقاد با زنِ رؤیاهایش آشنا میشود و هر دو گروهِ دوستانِ آنها ناگزیر به مواجهه با پیامدهای این اتفاق میشوند.
کیکی با قبول سفارش تهیه غذای یک عروسی بزرگ، دچار احساسات متضاد شادی و درماندگی میشود و برای کمک به کلی پناه میبرد. آنها با همکاری نشان میدهند که عشق، بهترین و اصلیترین چاشنی هر کاری است.