"جون هو"، جوانی کرهای است که به بیماری لاعلاجی مبتلا شده و تنها 6 ماه دیگر از عمرش باقی مانده است. او در سفری به شانگهای، عاشق یک زن جوان چینی میشود. این عشق در حالی آغاز میشود که جون هو به دلیل بیماری خود، حقیقت را از زن چینی پنهان میکند.
در بحبوحه بحران دریای اژه در سال 1987، یک کلکسیونر به ساحل پر از خاطره آسیای صغیر سفر میکند و راز هولناکی را که به آتشسوزی بزرگ اسمیرنا برمیگردد، کشف میکند. آیا قربانی خونین میتواند دههها درد و رنج را التیام بخشد؟...
«آدام درایور» نقش یک استند-آپ کمدین و «ماریون کوتیار» نقش همسر او، یک خواننده اپرای معروف را بازی میکند. زندگی باشکوه آنها با به دنیا آمدن دخترشان «آنت» چرخشی غیرمنتظره پیدا میکند.
این داستان درباره یک کارمند فناوری اطلاعات به نام دنچای است که با همکارانش خوب کنار نمی آید. او عاشق یکی از همکارهایش می شود که فکر می کرد با دیگران به نام نویی متفاوت است، ظاهراً آن شخص با رئیسش قبلاً ازدواج کرده است و...
فرد به ندرت روزی را بدون زمین خوردن و درد طاقتفرسا به پایان میرساند. او پس از ملاقات با ریگان و مراجعه به یک متخصص طب سوزنی، بالاخره برای درد مزمن و تنهایی همیشگی خود راه حلی پیدا میکند...
داستان دربارهی عشق بین آنجلا و تنِیل است. آنجلا سالها از عشق تنِیل بیخبر است، اما در نهایت متوجه احساسات او میشود و متوجه میشود که این احساسات دوطرفه هستند.
از زمانی که مادرشان فوت کرد، سه خواهر و برادر معروف به تیگا دارا توسط پدرشان به شرق فلورس، به یک شهر کوچک ساحلی برده شدند. آنها یک بوتیک هتل زیبا ساختند و به رویای مادرشان ادامه دادند...
یون جو یک دانشجوی کارشناسی ارشد هنرهای زیبا است و در حال کار بروی پروژه فارغ التحصیلی اش است .یک روز، در حالی که او در جستجوی مواد برای پروژه اش است، وارد یک سمساری می شود که ...
پائولا بیکار است و آیندهای نامعلوم دارد. جف، بهترین دوستش، دلشکسته است و نمیتواند از رابطه اخیرش عبور کند. آنها با هم سفری جادهای از لسآنجلس به شهر زادگاه پائولا، سیاتل، آغاز میکنند تا به دنبال پاسخ باشند.
ان لوپو، کارگردان برنده جایزه، با ترکیب مستند با کمدی، درام و فانتزیهای اغراقآمیز، ما را به یک سفر پرتلاطم و اتوبیوگرافیک در ذهن خارقالعاده یک زن جوان که عاشق میشود و از عشق میافتد، میبرد...
وکیل برجسته لندنی و همسرش زندگی بعدی را با موتور سواری در مناطق روستایی هند با رولز رویس 1936 خود تعریف می کنند تا به جشنواره حقوق بشر در بنگلادش برسند...
در یک مدرسه راهنمایی، "یوشیوکا" از "کئو" خوشش می آمد. او شبیه به دیگر پسرها نبود و بسیار آرام و متین بود. پس از اینکه "کئو" نقل مکان کرد، این دو دیگر تماسی با هم نداشتند و یکدیگر را نمی دیدند. تا اینکه در دبیرستان "یوشیوکا" دوباره با "کئو" روبرو شد، اما "کئو" دیگر آن پسر قبلی نیست و تغییر کرده است...